advertisement@gooya.com |
|
http://www.persianpuzzle.blogfa.com/
سيزدهمين روز از بهار ۱۳۵۸ با حمله هوايی عراق در گمرک بهرام آباد شهر مهران گره می خورد. هنوز کمتر از دو ماه از انقلاب ۵۷ ايران سپری نشده که حمله های زمينی، هوايی و دريايی عراق در ۴۸ عمليات، به مرزهای جمهوری اسلامی تا پايان سال ۵۸ تجاوز می کنند.محمد دروديان در کتاب «اجتناب ناپذيری جنگ» که از سوی مرکز مطالعات و تحقيقات جنگ منتشر شده، می گويد؛ «ارتش عراق ۱۴۲ بار در سه ماهه اول سال ۵۹ و ۴۱۰ بار در سه ماهه دوم همان سال به مرزهای ايران حمله کرده است.» جنگ تحميلی عراق به ايران رسماً در ۲۰ شهريور ۱۳۵۹ آغاز می شود و ۱۹۲ فروند هواپيمای جنگنده نيروی هوايی ارتش عراق در ۳۱ شهريور به داخل خاک ايران يورش می آورند. صدام که در ۲۵ تير ۱۳۵۸ به جای حسن البکر، رئيس جمهور عراق شد؛ سکان جنگ را در دست گرفت و با نقض پروتکل ۱۹۲۵ ژنو، برای نخستين بار در تاريخ جنگ ها، از سلاح شيميايی عليه مردم غيرنظامی استفاده کرد. در سال ۱۳۵۹ عراق به منطقه «بياندره» بين مثلث سقز، بانه و مريوان در استان کردستان با استفاده از بمب های فسفر حمله کرد. در همين سال عراق در منطقه عمومی «ميمک» در استان ايلام و در محورهای «هلاله» و «نی خزر» از سلاح شيميايی استفاده کرد. در سال ۱۳۶۱، عراق با به کارگيری سلاح های شيميايی عمل کننده بر سيستم اعصاب، گاز نيتروژن و موستار در مناطق آبادان، مريوان و تپه های شرقی شلمچه مرحله جديدی از اين سلاح مرگبار را به نمايش گذاشت.
در سال های ۶۵-۱۳۶۴، پس از شکست عراق در عمليات والفجر ۸ و تصرف فاو، عراق در خطوط مقدم شهر فاو، سواحل اروندرود، دهانه خليج فارس، خسروآباد، خرمشهر، پادگان حميديه و عقبه های جنگ (جاده ها، اورژانس ها، بيمارستان ها) به طور ديوانه وار از سلاح شيميايی استفاده کرد.کنت پولاک نويسنده کتاب «معمای ايرانی» که در اين کتاب به بررسی تاريخ سياسی ايران از زمان تخت جمشيد تا تيرگی روابط ايران و امريکا بعد از انقلاب اسلامی می پردازد، در قسمتی از کتاب خود نيز به جنگ تحميلی عراق عليه ايران پرداخته است.به گفته وی در زمان انقلاب و اوايل بحران گروگانگيری ، هويت ديگری منتظر و مترصد فرصت بود و به شدت علاقه مند بود که کاری را در خارج از تهران انجام بدهد.صدام حسين احساس کرد که در اين امور سهم عمده يی دارد. با توجه به حوادث سال های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ به نظر می رسيد که صدام به اندازه کافی به جای هراس و ترس شديد، اميد وافر يافته است.ديگر رقيب احتمالی او، شاه ، که در سال ۱۹۷۵ او را به خاطر فشار به پذيرفتن و امضای قرارداد الجزاير، تحقير و سرافکنده کرده بود، از بين رفته بود.ايران تکان خورده بود و به نظر در جنگ ضعيف می آمد. صدام فرصت هايی را در پس از انقلاب ايران به دست آورد. صدام و ديگر رهبران عراقی قبل از او، پيوسته چشمانی طمع کارانه و حريص نسبت به استان خوزستان در ايران ، به خاطر برخورداری از جمعيت عرب و ميادين نفتی وسيع مانند عراق ، داشتند.عراق به حرکت آزادسازی خوزستان از دهه ۱۹۶۰ پناه داده بود، هر چند هر از چند گاهی سعی داشت آنان را عليه برادران دينی خود در ايران بشوراند.در ۳۰ آوريل ۱۹۸۰، در شيوه يی عجيب و غريب ، خاطره يی غم انگيز را احيا کردند و سفارت ايران را در لندن تصرف کردند و ۲۱ گروگان ايرانی را به گروگان گرفتند، تا اينکه يگان ويژه هوايی بريتانيا، به ساختمان حمله ور شد و حمله کنندگان را خلع سلاح کرد.در اين ماجرا، ناگهان دنيای وجودی آنان لو رفت و مشخص شد که کار عرب های خوزستان بوده است .علاوه بر اين ، خوزستان از طرف عراق به رشته کوه های زاگرس منتهی می شود، بدان معنی که اگر ارتش عراق می توانست دشت ها و جلگه های آن را نابود کند و عبورهای کوهستانی را قرق بکند، به طور موثری می توانست مانع مخالفت و مقاومت در ايران شود. صدام بحران ها و اغتشاش های داخل ايران را ديد و به عمليات خود در داخل خوزستان پرداخت تا عليه صنايع نفتی ايران ، عمليات خرابکاری و اخلال به وجود آورد.صدام تصور کرد که تجاوز و هجوم به ايران به سادگی است .ماموران قديمی ايران و شماری از افسران عالی رتبه ارتش از ايران فرار کردند و به عراق پناه بردند، جايی که سعی کردند بغداد را قانع کنند که از ايشان حمايت کند تا دوباره کنترل کشور را در دست بگيرند.حتی شاپور بختيار و ژنرال اويسی راه شان را به بغداد کج کردند و صدام را تشويق کردند که نيروهای ارتش عراق قادر خواهند بود به راحتی آنها را کنار بگذارند.براساس اين اشتباه و اطلاعات خطا، اين ايده به ذهن صدام خطور کرد که با تصرف يک استان ، او انقلاب جديدی را در ايران آتش می زند و حکومتی مطيع و موافق منافع عراق به جای او خواهد آمد و اين امکان را برای عراق فراهم می کند که به خوزستان و ثروت نفتی آن آويزان شوند.اگر او موفق می شد، ۱۱ ميليون بشکه در روز توليدات نفتی را، يعنی در حدود ۲۰ درصد مقدار مصرف جهانی را در سال ۱۹۸۰، صاحب می شد و به رويايش که رهبر جهان عرب شود، دست می يافت .
ناموفق ترين شبيخون
در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰، صدام دست به کار غيرقابل برگشتی زد، در واقع با اعزام ۹ لشکر به سوی ايران ، دل به دريا زد.سه لشکر زرهی و دو لشکر مکانيزه پياده نظام به خوزستان روانه کرد.با اين هدف که قسمت اعظم شهرها، جاده های مهم و گذرگاه های کوه زاگرس را به دست بياورد، که نيروهای ايرانی نتوانند تجديد قوا کنند يا خوزستان را آزاد کنند.و فراتر از شمال ، به سه لشکر پياده نظام عراقی و ديگر لشکرهای زرهی دستور داده شد که گذرگاه ها و راه های ارتباطی شمال را در زاگرس تصرف کنند که مبادا ايرانيان از آن استفاده کنند و بخواهند درست عليه بغداد ضدحمله يا پاتک انجام دهند. با اتکا به بعضی از ژنرال های سابق عراقی ، عمليات بايد ظرف مدت دو هفته فيصله می يافت .در اين حمله ، ايرانيان کاملاً فاقد آمادگی قبلی بودند و نيروی نظامی ايران ضعيف به نظر می رسيد. در زمانی که عراق به حمله متمرکز شده بود، با اين وجود، ايران توانست ۵۰۰ تانک عملياتی و احتمالاً کمتر از ۳۰۰ رسته توپخانه ، کمتر از ۱۰۰ هواپيمای قابل استفاده و۲۵۰۰ تانک - که هنوز حرکت می کردند - ۱۴۰۰ توپ و ۳۴۰ هواپيمای جنگنده بمب افکن را جمع آوری کند. فقط يک لشکر ايرانی در خوزستان مستقر شد - لشکر ۲۹ زرهی - و آن چنان کاهش يافت که چند روز طول کشيد تا ساختار، دوباره با چند گروهان ترميم شود که برای رويارويی با حمله مجدد عراقی ها، آماده شوند.هر چند حمله عراق نشان داد که يکی از بی کفايت ترين عمليات های نظامی قرن بيستم است .با حمله هوايی ۱۰۰ هواپيما - به طور مضحکی نيروی اندکی بودند - که اغلب هيچ لطمه يی به جايی در ايران نزدند - و سپس لشکرهای زمينی عراق به داخل خوزستان حمله ور شدند که اغلب مقاومت و مخالفتی هم وجود نداشت ، اما آنان هيچ گونه آمادگی نداشتند.هيچ طرح حمايت لجستيکی ، هيچ برنامه مانوری ، هيچ طرح و زمينه ارتباطی ، هيچ ارتباطی با قبايل عرب که تصور می شد از هجوم آنها حمايت می کنند و هيچ چيزی جز يک مشت چيزهای مبهم و ذهنی وجود نداشت. (غلبه بر اين شهر، مانند عبور از يک گذرگاه کوهستانی است .) يکی از ژنرال های قديم عراق با عصبانيت چنين ياد می کند؛ «سربازان ، صرفاً در مرز به صف شدند و به آنها اعلام شد که به داخل ايران سرازير شوند هيچ ذهنيتی نداشتند، اينکه چه فکری را دنبال کنند، وقتی به آنجا رسيدند چه کاری را انجام دهند، يا حتی چگونه ماموريت آنها مطابق طرح ، جلو برود، يا چه کسی از آنها حمايت می کند.»علاوه بر آن ، ساختار تاکتيکی عراق ، به عدم توانايی حرکت بيشتر از چندکيلومتر در روز، به بخش هايی که مقاومت و مخالفت کمی وجود داشت ، وابسته بود، حتی امتياز شديد در نفرات و قدرت ارتش نظامی وجود نداشت .انقلابيون چندان آمادگی لازم برای حمله به عراق نداشتند، اما نسبت به آن ، به سرعت عکس العمل و واکنش نشان دادند. امام خمينی(ره) ساخت ارتش «بيست ميليونی » را اعلام کرد.در نتيجه ، حمله عراق در اجرای طرح دو هفته يی حمله برق آسا و کوبنده در خوزستان - آنچه که صدام دستور داده بود - شکست خورد.سرانجام ، قوی ترين واحد عراقی تنها توانستند ۶۵ کيلومتر به داخل خاک ايران نفوذ کنند و در اکثر بخش ها، عراقی ها حتی ۲۰ تا ۳۰ کيلومتر هم نتوانستند پيشروی کنند.تنها شهری که عراقی ها قادر بودند تصرف کنند، خرمشهر بود، که درست در کنار رودخانه شط العرب عراق واقع شده است . اما پس از ۴ هفته حمله وحشتناک و فجيع ، عراق هزينه سنگينی را متحمل شد، ۸۰۰۰ نفر زخمی شدند و ۱۰۰ تانک از بين رفت و پياده نظام ايران به اسلحه های سبک ، تسليحات ضدتانک سبک و کوکتل مولوتف مجهز شد.ستون های پياده نظام عراقی از دسترسی به ديگر شهرهای کوچک خوزستان ، بازمانده و هرگز به گذرگاه های کوهستانی هم نزديک نشدند.از همه بدتر اينکه نيروهای عراقی ، در حقيقت ، شهر سوسنگرد را اشغال کردند، اما نتوانستند از آن حفاظت کنند و نه اينکه در آنجا نيرويی مستقر کنند و واحدهای پاسداران توانستند به سادگی آن را دوباره بازپس بگيرند. روی هم رفته ، عملکرد بسيار ضعيف و شرم آوری بود.
در سپتامبر و اکتبر، صدام و همکاران جيره خوارش ، با غرور و پز می گفتند که سربازان عراقی بدون هيچ توقفی در راستای ديدن خوزستان حرکت می کنند. اما در اواخر نوامبر، با حضور سفت و سخت ايرانيان ، توازن نيروها به سرعت عليه عراقی ها به هم خورد و ايران به سرعت به مناطق مرزی نيرو و مهمات وارد کرد و باران های فصلی خوزستان شروع شد و به دريا ريخت و گل و لای امکان هر پيشروی را غيرممکن کرد. بنابراين صدام مجبور به اعتراف شد که حمله مطابق تجربيات او نبوده است .
ضدحمله ، خارجی و داخلی
در اواخر نوامبر ۱۹۸۰، بحران نظامی ايران طی شد. واحدهای عراقی به طور موثری از پيشروی ناشيانه و بی روح خود بازمانده بودند.خصوصاً، چون عراقی ها در تصرف گذرگاه های کوهستانی زاگرس شکست خورده بودند، تهران توانست فوج فوج سربازان را به خط مقدم روانه کند؛ سربازانی که به شدت با فقدان تسليحات ، آموزش و سازماندهی روبه رو بودند، اما از نظر آنان شيفتگی به جنگ و عشق به مردم برای جمهوری اسلامی يکی بود.در ژانويه ۱۹۸۱، بنی صدر، به خاطر فشارها و مخالفت ها، عقب نشينی کرد. نيروهای ارتش ايران ، در مدت چند ماه ، راه بسياری را طی کرده بودند، اما هنوز آماده حمله بزرگ و همه جانبه نبودند. علاوه بر اين ، اراضی خوزستان همچنان گل آلود مانده بود. حرکت در راهروهای باريک نظامی امکانپذير بود. روحانيون و پاسدارها در جبهه ، گاه اغلب به طور واضح و شفاف ، با هم ارتباط داشتند، که اين ارتباط موجب می شد عراقی ها مخفيانه گوش دهند و اطلاعات کافی و ايده درباره آنچه که در جريان است و قريب الوقوع اتفاق می افتد، به دست بياورند.در نتيجه بغداد روی بعضی از ساختارهای نظامی و زرهی ايران تمرکز کرد و منتظر حمله آنان شد.در شب ژانويه، تهران لشکر زرهی ۱۶ و ۹۶ پياده نظام را برای تحت پوشش دادن ۳ يا ۴ تيپ نظامی عراقی در اطراف سوسنگرد، روانه کرد و آنها را از حول و حوش (سوسنگرد درست در شمال اهواز واقع شده است ) عقب راند. ايرانيان پيشرفت قابل ملاحظه يی کردند.اما در ۷ ژانويه ، ۱۶ لشکر ۱۶ زرهی ، به خاطر گل و لای تحت فشار قرارگرفتند و مجبور شدند به تنها راهی که از سه طرف توسط عراقی ها محاصره شده بود، حمله کنند.جنگ وحشتناک سوسنگرد، به طور موثری به بقای بنی صدر پايان داد.در آوريل ، ايران به بخش شمالی- در نزديک قصر شيرين - حمله کرد و با تسلط و حاکميت فزاينده حزب جمهوری در تهران ، فرماندهان- در مجادله ها و مناظره ها نسبت به تاکتيک ها- غلبه کردند و پيروز شدند. تا جايی که برای نخستين بار، ايرانيان از ساختار عظيمی از پاسداران با بسيجی ها، با موج انسانی حمله يی تدارک ديدند و از خط مرزی عراق فراتر رفتند و برنده ميدان رزم شدند.اين پيروزی ، آنان را قانع کرد که تاکتيکی يکسان برای ديگر موفقيت ها در جبهه جنوبی به کار ببرند و عاقبت ، نيروهای نظامی ايرانی با زحمت زياد، نيروی نظامی جديدی ساخته و رهيافت نوينی برای عمليات تهاجمی تدارک ديدند.تصفيه و پاکسازی افسران يگان ها، اخلال و خرابکاری در تجهيزات ، فقدان قطعات يدکی ساخت امريکا که دچار تحريم و ممنوعيت خريد بود، نبود شديد حفظ و نگهداری وسايل نقليه ايرانی به طور چشمگيری ، قدرت نظامی و تحرک نيروهای ايرانی را گرفته بود.اما با اجرای عمليات تهاجمی و استفاده از انبوه نيروهای انقلابی و بسيجيان برای حمله به موقعيت عراقی ها با حمايت نظامی ارتش و نيروهای زرهی و رسته توپخانه آن ايرانيان به حل اين مشکلات و مسائل پرداختند.يک بار پاسداران و بسيجی ها ضربه محکمی به خطوط رزمی عراقی ها زدند، از رخنه و نفوذ گروه های نظامی سيار بهره برداری شد.اين گروه ها، به سرعت حرکت کردند- سرعتی که تحرک محدود آنان اجازه می داد- و مانوری عميق در پوشش ساختار عراقی اجرا کردند و اين ترکيب موجب شد که ايرانيان تعداد محدود تانک های عملياتی ، APC، توپخانه و ديگر ادوات سنگين نظامی خود را حفظ کنند و تنها آنان را موقتی استفاده کنند که سرنوشت ساز و تعيين کننده باشد.با استفاده از اين تاکتيک جديد، ايرانيان يک سری حملات محدود ديگر را عليه نيروهای عراقی سنگر گرفته در خوزستان انجام دادند. آنان به طور مبهوت کننده يی موفقيت خود را به اثبات رساندند.در سپتامبر ۱۹۸۱، ايرانيان از حمله عراقی ها به آبادان نيز رها شدند و دوباره سواحل شرقی رود کارون را بازپس گرفتند.در نوامبر و دسامبر، آنان خط مقدم جبهه عراقی ها را در مرکز خوزستان ازبين بردند و در نزديکی شهر بوستان ، آنان را گير انداختند.در مارس ۱۹۸۲، آنان بيشتر توجه خود را به ساختار نظامی عراق که در شمال خوزستان ، ساکت مانده بود، معطوف کردند و به شهر دزفول حمله کردند.در جنگی يک هفته يی، ايرانيان با حرکتی آهسته اما تهاجمی و پرفشار با پوشش دو چندان منبعی از ساختار ارتش عراقی ها را محو و نابود کردند. ايرانی ها ، در اواخر ماه آوريل باقی مانده های نيروهای عراقی را در خوزستان نابود کردند و شهر خرمشهر را در اواخر ماه مه ، بازپس گرفتند، که از اين لحاظ به طور موثری توانستند ديگر مناطق آنجا را نيز آزادسازی کنند.صدام ، در ماه ژوئن ، که پس مانده ارتش سراسيمه و با عجله به عراق بازگشته بودند، اعلام داشت که او واحدهايش را به عراق ، عقب نشينی داده است به طوری که ايران و عراق می توانند نيروهايشان را با هم متحد کنند و نظاميانشان را به جنگ عليه اسرائيل بسيج کنند.
در اينجا هم صدام نااميد و مايوس بود.