سه شنبه 18 تیر 1387

تماشاگر مرگ نهاد غيرمدنی باشيم، در حاشيه انحلال انجمن صنفی روزنامه‌نگاران شبه‌حزب مشارکت، فرهاد جعفری

فرهاد جعفری
بله. پای "نهاد مدنی" بايد ايستاد. پای "نهاد مدنی" بايد جان داد. پای "نهاد مدنی" بايد از همه چيز گذشت. اما به شرط آن که "مدنی" باشد. "مدنی" شکل گرفته باشد. "مدنی" بنا شده باشد. "مدنی" رفتار کرده باشد. وگرنه؛ چه باک اگر که از ريشه زده شود؟!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

farhad@goftamgoft.com
www.goftamgoft.com

● سالی که خيلی هم ازش نگذشته است؛ «رئيس هيات مديره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران» داور جشنواره‌ی مطبوعات آن سال بود. يادداشت اقتصادی خودش، برنده‌ی جايزه‌ی «بهترين يادداشت اقتصادی سال» و سکه‌های زر مربوطه شد!

سال خوبی بود! خاطره ی خوبی هم بود برای مردمان اين سرزمين. تا ياد همگان باشد «معنای دقيق اصلاح‌طلبی به سياق دوم‌خردادی» چيست! تا بسياری از روزنامه‌نگاران که در تالار وحدت نشسته بودند؛ از اين همه گستاخی شرم کنند و سر به زير اندازند. با آنکه نقشی و سهمی‌ و مسئوليتی در اين گستاخی خارج از اندازه و شرم‌آور، نداشته باشند.

● نامه ای در حمايت از «انجمن صنفی روزنامه نگاران ايران» به دستم رسيده است که در آن آمده:
[... اين واکنش وزارت ارشاد در حالی صورت گرفته است که «روزنامه‌نگاران ايرانی» که «استقلال نهاد صنفی خود را» در خطر ديده و معتقدند، برخی نهادهای قدرت در صددند تا با طرح بهانه‌های واهی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران را منحل کنند، در تلاشند تا با انجام حرکت‌های هماهنگ و با شرکت فعال اعضای فراگير ترين نهاد صنفی روزنامه‌نگاران ايران از کيان تنها نهاد صنفی خود دفاع کنند. مخالفان انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ايران که «بيشتر از جريان اصولگرا» هستند....].

وقاحت؛ حد و مرز نمی‌شناسد. بی‌شرمی، تمامی‌ندارد. اکنون چنان نمايانده می‌شود که «انجمن صنفی ِ چپ‌های رو به موت و در حال احتضار»؛ انجمن «من‌ ِ روزنامه‌نگار» است. و البته با رذالت تمام؛ چنان نمايانده شده است که «مخالف انجمن صنفی روزنامه‌نگاران مشارکتی، لابد اصولگراست. اگر نبود که مخالف نبود»!

اين دروغ بزرگی‌ست. به بزرگی همه‌ی دروغ‌های ديگرشان.

● چهار سال پيش، و در سال آخر دولت دوم‌خرداد، فقط در کمتر از يک ماه؛ ۲۴ نشريه که اغلب شان مستقل بوده و زير پرو بال هيچ جناحی جا خوش نکرده بودند و ساز خودشان را می‌زدند (و اين مسئله؛ مديران باندباز و کاغذخر و کاغذفروش و دلال‌صفتِ وزارت ارشادِ دولتِ دوم‌خرداد را خوش نمی‌آمد) به بهانه‌ی «عدم رعايت ترتيب انتشار» و مستند به ماده ۱۶ قانون مطبوعات، لغو امتياز شدند. از شمارشان: «يک هفتم»، «آبان»، «جهان انديشه»، «کارنامه» و بسياری ديگر (آمار کلی و سرجمع، بسيار فراتر از اين بود).

کمترين صدايی از اين «نهاد مدنی» درنيامد. اما کافی بود نشريه ای خودی (دوم خردادی) لغو امتياز شود. صدای نهاد مدنی؛ گوش فلک را پر می‌کرد و بيانيه پشت بيانيه صادر می‌شد!

● بله. پای «نهاد مدنی» بايد ايستاد. پای «نهاد مدنی» بايد جان داد. پای «نهاد مدنی» بايد از همه چيز گذشت. اما به شرط آنکه «مدنی» باشد. «مدنی» شکل گرفته باشد. «مدنی» بنا شده باشد. «مدنی» رفتار کرده باشد. وگرنه؛ چه باک اگر که از ريشه زده شود؟! و چه اهميتی دارد که توسط چه کسی از بيخ و بن برافکنده می‌شود؟! يا مگر چه چيز را از دست می‌دهيم اگر از بيخ و بن؛ نهادی سرتاسر «باندبازی و حلقه‌گرايی و خودبينی و انحصارطلبی و ويژه‌خواری» برافکنده شود؟!

باور کنيد که «هيچ چيز». حتی چيزهايی هم به دست می‌آوريم. دست کم اين تجربه که:
«اگر بنای منحرفی بسازيم؛ دير يا زود خواهد افتاد!». به مفتضح‌ترين شکل. و در سکوتِ تمامی ‌آنها که «نهاد نامدنی»، ذيل حقيرانه‌‌ترين منافع باندی و جناحی، حقوق و منافع شان را ناديده گرفت.

● چه بسا بسياری، متن نامه‌ی اعتراضی «رئيس هيات مديره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران» را که بخوانند؛ باور کنند که نهادی مدنی، در نتيجه‌ی اراده ی حاکمانی اقتدارطلب، در حال انحلال است. اما من که باور ندارم اين نهاد، پيش از اين و در ذهن و دل بسياری ار روزنامه‌نگاران ايرانی، منحل نشده باشد.

تنها اين نهاد حقوق بشری و صنفی «خارجی»ست که دورادور می‌شنود و می‌بيند و می‌خواند که «نهاد مدنی» در حال «انحلال توسط دولت حاکم» است و چون از حقيقت ماجرا بی‌خبر است؛ بر می‌دارد و نامه می‌نويسد و از حاکمان می‌خواهد نهاد مدنی را منحل نکنند!

اما من چطور که هرگز مدنيتی، نه در هنگام شکل‌گيری و پايه‌گذاری اش و نه در وقت عملکردش نديده ام؟! آيا من نيز چون آن «خارجی بی‌خبر از همه‌جا» بايد «مدنيت دروغين» چنين نهادی را باور کنم؟!

● جناحی خودی؛ به جان «يکی ديگر از محفل‌های جريان خودی رقيب» افتاده است.
در اين ميانه؛ تکليف من،«تماشاکردن» و لذت بردن از سقوط و انهدام «بنای منحرف»ی ست که همواره در تيول «واپس‌مانده‌‌ترين اما دموکرات‌نماترين بخش حاکميت سياسی» بوده است: چپ مذهبی. که در عوامفريبی و شانتاژهای تبليغاتی و مظلوم‌نمائی، رودست ندارد.

من تماشاگرم چون: «داوری که به خود جايزه می‌دهد» شايسته‌ی نمايندگی کردن من نيست. هرگز.

● شما را نمی‌دانم. اما من که زير چنين «بنای منحرف و آلوده»‌ای نمی‌ايستم و شانه‌ام را به ديوارش تکيه نمی‌دهم، تا نيفتد. برعکس، به سهم خودم و با همه‌ی اندکی اش؛ پشت اش را خالی می‌کنم. چرا که باور ندارم «تدوينگران مکانيزم ناروا و ظالمانه‌ی خودی-غيرخودی» حتا برای لحظه‌ای؛ حق مرا، چون حق خود پاس بدارند و آن را محترم بشمارند.

فراموش کرده ايد که چطور بر سر آرای آقای «عليرضا رجائی» در تهران و به نفع کانديدای راست سنتی، آقای «حداد عادل» معامله کردند و با آسودگی تمام «يکی از ما» را به «يکی از خودی‌های رقيب» فروختند و نشان‌مان دادند که در نظر آنان «ما» و «حقوق» مان؛ فقط تا همين اندازه می‌ارزيم که موضوع «بند و بست و معامله با رقيب» قرار بگيريم. نه بيشتر؟!

از اين واضح‌تر مگر ممکن است که کسی ارزش واقعی‌تان را در نظر او، نشان‌تان بدهد؟!

● از من اگر می‌شنويد، شما هم که دل در گرو «آزادی و دموکراسی و عدالت و انصاف» داريد؛ از اين ميانه‌ی مغشوش کناره بگيريد. و بگذاريد «تماشاگرانِ مرگِ نهادِ غيرمدنی» بسيار بيش از شمار آن مردگانی از ما روزنامه‌نگاران باشد که زير چنان بنای سست‌بنيادی خواهند ايستاد.

برای چپ‌؛ ما همه بازيچه‌ايم. فقط اسمی ‌و امضائی که بيانيه‌ی اعتراضی‌شان پر امضاتر شود. همين. چپ؛ تنها وقتی به يادمان می‌افتد که به کارشان بيائيم و پی کارگرانی بگردند که آجری بالا بياندازد. تا ساختمان رفيع‌تری برای‌شان بسازيم. آيا حد ما، کارگری‌ست؟!

● نگران نباشيد. فرصت‌اش پيش خواهد آمد که «بنائی مدنی و فراگير و همه‌نگر» بسازيم که همگان را در آغوش بگيرد. اينک و در حال؛ مهم است که کدام انگشت‌تان را نشان‌ «دموکرات‌نمايان» دهيد.

«عدالت»؛ نوبت و فرصت را به شما داده است. همچنان که تکليف انهدام اين بنا را بر شانه‌ی راست سنتی گذاشته است تا شما، بتوانيد بايستيد و نظاره‌گر فروريزی اين بنای کج باشيد.

Copyright: gooya.com 2016