آرام گرفتن تظاهرات به معنای آرامش جامعه نيست، گفتگوی روانيوز با الاهه بقراط
در هيچ خيزش و جنبش اجتماعی، اين مردم نبوده اند که بايد تغيير می کردند يا می رفتند! بلکه حکومت ها بوده اند. حالا اين جمهوری اسلامی است که بايد تصميم بگيرد "چگونه" برود. وگرنه موضوع ماندنش به آن شکلی که تا کنون بوده است، به نظر من منتفی است. در اين ميان، جوانان بايد بدانند جامعه سياسی ايران يک جامعه متنوع و رنگارنگ است. آن ها بايد وحدت عمل را بر وحدت کلمه ترجيح دهند و تشويق کنند تا همه کسانی که برای دمکراسی و حقوق بشر مبارزه می کنند، باحفظ عقيده و اختلاف به جنبشی بپيوندد که قرار است حق موجوديت و فعاليت آن ها را در ايران آينده تأمين کند
مصاحبه محمد محمدی خبرنگار روانيوز با الاهه بقراط
▪ خارج کشور نقش پشت جبهه مبارزات درون ايران را بازی می کند و من خيلی خوشحال هستم که سرنوشت نهايی ايران نه در خارج کشور، بلکه در داخل ايران تعيين می شود. مردم در جريان عمل و زندگی واقعی بهتر می توانند راههايی را بيابند که آنها را حفظ و متحد کند. خارج کشور متأسفانه از اين توانايی بی بهره است و بايد با تمام وجود تلاش کرد تا اين پشت جبهه بتواند افکار عمومی جهان و سياستمداران کشورهای مختلف را از واقعيات جامعه ايران باخبر سازد. بيش از اين از دست خارج از کشور بر نمی آيد و اين خودش خيلی است.
▪ موضع جمهوری اسلامی نسبت به زنان و حقوق آنها يک موضع گذرا و ديمی و تاکتيکی نيست. يک موضع تاريخی، ايدئولوژيک و استراتژيک است. اين موضع در قوانين مدنی قبل از انقلاب اسلامی و در مخالفت های روحانيان در مورد حق رأی زنان و اساسا نقش فعال آنها در جامعه و سياست بارها و بارها خود را نشان داده است. هرگاه جمهوری اسلامی حقوق زنان را به رسميت بشناسد، آنوقت بدانيد که ديگر با جمهوری اسلامی روبرو نيستيد!
*****
در حالی که صدها نفر در داخل زندان با انواع شکنجههای جسمی و روانی دوران اعتراف گيری را سپری می کنند دولت کودتای احمدی نژاد هم در داخل و هم در خارج با بحران مشروعيت روبرو شده است. با اين حال هر از گاهی سخنانی از مسولان حکومتی در سرکوب شديد اعتراضات مردمی در محافل خبری با نامهای سرکوب براندازان و متصديان انقلاب مخملی به گوش می رسد،اما در واقع طبق رويدادهای چند روز گذشته بخصوص سالگرد قيام دانشجويی ۱۸ تير نشان از زنده بودن جنبشی دارد که تا رسيدن به خواستگاه اصلی خود که همان آزادی و دمکراسی است مقاومت می کند.در رابطه با بحرانی که هفتههای گذشته با تقلب بزرگی که در انتخابات شده بود آغاز شد، و همچنين نقش زنان در اين جنبش سراسری، روانيوز مصاحبهای با نويسنده، فعال زنان، ژورناليست و تحليل گر سياسی خانم الاهه بقراط آماده کرده است.متن کامل مصاحبه را در ذيل بخوانيد:
روانيوز: قبل از هرچيز تحليل شما در باره اوضاع سياسی کنونی ايران چيست؟ بحرانی که الان همه گير شده و تا حدوی مسير مشخص خودش را پيدا کرده است، به کدام سو می رود و آيا بحران پيش آمده نتيجه دمکراسی خواهی ملت است يا ديکتاتوری حاکم؟ آيا می توان آن را جنبش دمکراسی خواهی مردمی نام نهاد، يا تنها خواست آنها برای پس گرفتن رای هايی است که بر خلاف خواست صاحبان رای به کيسه احمدی نژاد و مشروعيت نظام ولايت فقيه ريخته شده است؟
الاهه بقراط: حکومت اسلامی در ايران خواه ناخواه روزی به اين مرحله می رسيد. فقط معلوم نبود تاريخ، کدام فرصت و کدام دستاويز را برای ابراز نارضايتی و اعتراض مردم تدارک ديده است. اين فرصت و اين دستاويز همانا «انتخابات» ۲۲ خرداد بود. در طول سی سال جمهور ی اسلامی اگرچه همواره اعتراضاتی از سوی لايه های مختلف مردم، به ويژه در ده سال گذشته از سوی زنان و دانشجويان و در مواردی نيز از سوی کارگران و آموزگاران وجود داشته است، ليکن هرگز لايه های مختلف مردم از پير و جوان به اين شکل فراگير و خودجوش به خيابان نيامدند تا حق خود را مطالبه کنند. حقی که ظاهرا به رأی آنها که از ايشان دزديده شده است، مربوط می شود، ولی همه می دانند اين انبوه حقوق پايمال شده صنفی، سياسی، اجتماعی و فرهنگی است که چون غده ای چرکين سرباز کرد و همه را در حيرت فرو برد: از خود زمامداران نظام که مطلقا انتظار چنين واکنشی را نداشتند، تا اپوزيسيون قانونی و غيرقانونی و هم چنين رسانه ها و سياستمداران کشورهای خارجی.
«رأی» جرقه ای بود که به خرمن طلب های معوقه مردم از حکومت اسلامی زده شد. طلب هايی که هشت سال به بهانه انقلاب و جنگ، و بعد هم به بهانه بازسازی و تقويت اقتدار و «غرور ملی» مرتب به تعويق می افتد. با وجود اينکه بر درآمد نقدی کشور به دليل افزايش سرسام آور قيمت نفت به طور افسانه ای افزوده می شد، ليکن مطلقا نه تنها تغييری در جهت بهبود وضعيت اقتصادی و اجتماعی مردم ديده نمی شد، بلکه وضعيت معيشتی جامعه به مراتب بدتر از گذشته می شد. البته به غيراز يک لايه تازه به دوران رسيده که همواره از وضعيت اقتصادی نابسامان جامعه سود می برد و ثروت های افسانه ای به جيب می زند. امروز، ايران در يک وضعيت سرنوشت ساز بسر می برد، که به نظر نمی رسد بتوان آن را در همين شرايط فعلی مهار کرد، چه برسد به آنکه بتوان آن را به گذشته، يعنی به پيش از ۲۲ خرداد، بازگرداند. در اين ميان خواست عدالت اجتماعی، يعنی توزيع عادلانه درآمد که طبيعتا اشتغال يکی از عناصر مهم آن است، و هم چنين آزادی های دمکراتيک که با آزادی عقيده و بيان و در واقع به کمک کنترل توسط رسانه های همگانی بتواند به روند بهبود وضعيت اقتصادی ياری برساند، در صدر خواسته مردمی قرار دارد که با دستاويز «رأی» فرصت يافتند سرانجام ابراز وجود کنند و بگويند چه می خواهند.
روانيوز: نقش زنان در اعتراضات کنونی را چگونه می بينيد. کما اينکه می بينيم که اين بار ندا، يک دختر دانشجو به نماد اعتراضات آزادی خواهی مردم تبديل شده است.
ج: فکر نمی کنم کسی در اين واقعيت که زنان بيش از هر گروه اجتماعی ديگر در جمهوری اسلامی تحت فشار قرار گرفته اند و حتی حقوق خصوصی و خانوادگی آنها پايمال شده است، ترديدی داشته باشد. شما نگاه کنيد به تظاهراتی که در سه هفته اخير در شهرهای مختلف ايران جريان داشت. نکته ای که جلب توجه می کند اين است که با وجود اين همه مقررات دست و پا گير اسلامی و با وجود اين همه جداسازی هايی که حتی اعضای خانواده ها را بر اساس جنسيت در فعاليت های اجتماعی و حتی رفت و آمد معمولی روزانه جدا می کند، زنان بدون هرگونه امتناع و ملاحظه ای دوشادوش مردان و در کنار آنها در خيابان ها حضور داشتند و حتی دست تصادف را ببينيد که با وجود دهها کشته، صدها زخمی و هزاران دستگيری که در هفته های اخير روی داده است، يک زن، با نامی که بلافاصله در زبان سياسی و ادبی بيانگر خواستها و جهت جنبش کنونی تبديل می شود، بر سر زبانها می افتد: ندا! ندا می شود: ندای ايران، ندای آزادی، ندای دمکراسی و ندای تمامی آن حقوقی که تا کنون توسط حکومت اسلامی به وحشيانه ترين شکل ممکن زير پا نهاده شده است. من به ياد ندارم، چه در انقلاب های کلاسيک گذشته، و چه در جنبش های دمکراتيک در دهه هشتاد و نود در اروپای شرقی، يک تصوير، يک نگاه، يک انسان که ما را ترک گفته است، ليکن همچنان با چشمان باز به جهان «می نگرد»، و شاهد است، شاهد ما، شاهد آنها، شاهد جهانی که خود، شاهد تلاش و رفتن اوست، شاهد تأثيرش حتی پس از مرگش است، تا اين اندازه جامعه و جهان را تکان داده باشد. من فکر می کنم مرگ ندا و نگاه او نقشی تعيين کننده در جنبش آزادی خواهی مردم ايران در شرايط کنونی بازی کرده و خواهد کرد.
روانيوز: با اوضاعی که پيش آمده(اگر تا حالا اندک اعتمادی در بين گروهی به اين نظام وجود داشت چه اصلاح طلبش و..)اکنون با کودتايی که انجام شده اين اندک اعتمادها هم از بين رفته. اگر روند پيش رو آمده ادامه داشته باشد، يعنی سرکوب شديد و کنترل کردن وضعيت توسط حاکميت، تحليل شما از آينده چه خواهد بود، آيا انقلابی ديگر در ايران رخ خواهد داد، يا مردم اين بار سکوتی طولانی خواهند داشت؟
ج: کسی نمی تواند آينده را پيش بينی کند. ما تنها می توانيم بر اساس تجربه خود ايران و بر اساس تجربه ديگر کشورها که شرايطی مشابه را از سر گذرانده اند، و به ويژه بر اساس سرنوشت تمامی حکومت های خودکامه که هرگز ابدی نيستند و سرانجام دير يا زود مجبور می شوند جای خود را به ديگران و به مردم بدهند، بگوييم که می توان اميدوار بود که روند کنونی با توجه به آگاهی جامعه در سی سال گذشته، با توجه به اينکه جمعيت جوان ايران بيش از هفتاد درصد جامعه را تشکيل می دهد و اين جمعيت مطلقا دارای گرايش های مذهبی به آن شکلی که حکومت می خواهد تحميل کند، نيست و با توجه به شکست پی در پی کسانی که قصد اصلاح اين نظام را داشتند، بله، با توجه به تمامی اينها می توان اميدوار بود که جامعه ايران به سوی دست يافتن به يک حکومت عرفی و سکولار که در آن دين و دولت در جای خود قرار گرفته باشند و به سوی يک حکومت مدرن که دمکراسی و حقوق بشر را در صدر فکر و عمل خود قرار داشته باشد پيش می رود. ليکن اينکه چگونه اين مسير را طی کند، چگونه تحقق آن اهداف را آغاز کند، همگی از يک سو بستگی به واکنش های حکومت کنونی در برابر مردم، و از سوی ديگر به هشياری و عمل افراد، احزاب و گروههايی دارد که واقعا خواهان دمکراسی و حقوق بشر هستند. مردم همواره از خود مايه گذاشته اند و در هفته های اخير نيز هم از جان عزيز خود گذشته اند و هم تاوان مبارزه برای حقوق خويش را با ضربات باتوم و دستگيری و شکنجه پس می دهند. آنها کار خود را انجام می دهند. اين ديگران هستند که بايد وظايف خود را به خوبی انجام دهند: حکومت از يک سو و اپوزيسيونش از سوی ديگر. ممکن است حکومت وظيفه خود را در سرکوب مردم ببيند. در اين صورت بايد آماده پيامدهای آن نيز باشد. سرکوب ممکن است عمر حکومتی را چند صباحی طولانی کند، ليکن آن را ابدی نمی کند بلکه تنها خشم مردمی را که چه بسا می توانستند بر بسياری از دست درکاران حکومت ببخشايند، شعله ور می کند و فضای جامعه را به سوی خشونت متقابل می راند.
روانيوز: به نظر بيشتر کارشناسان سياسی تقابل کشورهای اروپای و آمريکا با ايران بر سر بحران پيش آمده قاطعانه بوده است. اما گروهی ديگر بر اين باورند که سياست اين کشور ها در برابر ايران اشتباه است و اين واکنشها و انزواها باعث خريدن وقت و به اتمام رساندن پروژه اتمی ايران می شود چيزی که جمهوری اسلامی ايران برای بقای خويش به آن نياز دارد، نظر شما چيست؟
ج: ببينيد، کشورهای ديگر همواره به دنبال منافع خود هستند. هرگاه آنها در محاسبه اين منافع به اين نتيجه برسند که ايستادگی در برابر حکومت ايران و پشتيبانی از مطالبات مردم بيشتر به سود منافع بلند مدت آنهاست، آنگاه ترديد نداشته باشيد که چنين خواهند کرد. بايد منتظر ماند تا آنها به اين نتيجه برسند. به نظر من آن روز دير نيست. ولی اين را هم در نظر داشته باشيد که مشاوران آنها در مسائل مربوط به ايران نيز در تصميم گيری های آنها نقش دارند. اين مشاوران تا کنون چه در آمريکا و چه در اروپا بيشتر کسانی بودند که به نوعی لابی جمهوری اسلامی به شمار می رفتند و اگر هم لابی نبودند، به بخش هايی از حکومت دلبستگی داشتند. حوادث اخير، تمامی آن مشاوره ها را به هم ريخت! قطعا آنها از سوی رؤسا و دولت های خود بازخواست خواهند شد که شما اين تحليل و مشاوره را بر اساس کدام «واقعيات» می داديد که همه ما در برابر واکنش مردم و ظرفيت اعتراضی جامعه ايران به حيرت افتاديم؟!
روانيوز: با قطعی شدن نتيجه انتخابات توسط شورای نگهبان، آينده اصلاح طلبان در مشارکت حکومتی چگونه خواهد بود؟ برخورد کشورهای غربی با دولت احمدی نژاد چگونه خواهد بود، مهمتر از همه تصميمی است که آقای اوباما برای گفتگو با حکومت ايران گرفته است.
ج: ماه های آينده به نظر من بسيار تعيين کننده خواهند بود. اروپا و آمريکا نمی توانند با کشوری رابطه سياسی و اقتصادی خود را پيش ببرند که رييس جمهوری آن را مشروع نمی شناسند و به وی تبريک نگفته اند! اساسا نيز برای اين کشورها فرقی نمی کند چه کسی رييس جمهوری ايران باشد. مهم اين است که آن رييس جمهوری تا چه اندازه می تواند با آنها در زمينه منافع آنها به توافق برسد، می خواهد احمدی نژاد باشد يا فردی ديگر. مهم گره ای است که اکنون در کار خود حکومت ايران افتاده است. شما می دانيد که فراکسيون اقليت مجلس اسلامی اعلام کرده است «احتمالا» در مراسم تحليف احمدی نژاد شرکت نخواهد کرد. دولت احمدی نژاد اول با همان درون خودشان با مشکل روبروست، بعد با کشورهای خارجی.
کشورهای خارجی منتظر می مانند ببينند اين ماجرا در خود ايران چگونه پيش خواهد رفت و بعد بر اساس آن عمل خواهند کرد. موضوع مهلت سه ماهه تا سپتامبر هم برای دعوای اتمی، قوز بالا قوز دولت آينده است. تشکيل حزب و جبهه و غيره هم از سوی آقای موسوی و غيره نيز به نظر من بسيار سست تر و آهسته تر از رونديست که در جامعه و سياست ايران جريان دارد. آرام گرفتن تظاهرات در ايران مطلقا به معنای اين نيست که جامعه آرام گرفته است. جامعه ايران تا زمانی که تکليفش با اين همه نابسامانی های داخلی و خارجی معلوم نشود، آرام نخواهد گرفت. در هيچ خيزش و جنبش اجتماعی، اين مردم نبوده اند که بايد تغيير می کردند يا می رفتند! بلکه حکومت ها بوده اند. حالا اين جمهوری اسلامی است که بايد تصميم بگيرد «چگونه» برود. وگرنه موضوع ماندنش به آن شکلی که تا کنون بوده است، به نظر من منتفی است.
روانيوز: ما در طول سالهای اخير شاهد جنبشهای بزرگی در ايران بودهايم، جنبش دانشجويی، زنان، کارگری، معلمان و فعالان مدنی.اما همه اينها به نحو شديدی سرکوب و تاحدودی ساکت شدهاند، و در همه اين جنبشها مشکل اصلی که وجود داشته رهبری جنبش بوده، مشکلی که هم اکنون در بحران پيش آمده با آن روبرو هستيم. با وجود تعداد بيشماری احزاب و گروهای سياسی در خارج، تحليل شما در اين باره چيست؟
ج: شما به نکته ای اشاره می کنيد که متأسفانه حقيقت دارد. من به سهم خودم، از سالها پيش همواره در باره اينکه نيروهای مدعی دمکراسی و حقوق بشر بايد گرد هم بيايند و يک توافق حداقل را بر روی يک خواست مشترک که خواست مردم هم هست، سازمان دهند، نوشته و گفته ام. همواره تأکيد کرده ام که بزنگاه های تاريخی خبر نمی کنند و هنگامی که سر برسند، اين مردم تنها خواهند ماند و گروهها نيز در پراکندگی خود غافلگير خواهند شد. ولی اگر هم گوش شنوايی وجود داشته است، همان نيز تنها ماند. اعتراضات اخير مردم خوشبختانه سبب شد تا يک اتحاد عمل خودجوش نيز در ميان نيروهای سياسی از جمله در خارج از کشور به وجود بيايد. اتحاد عملی که مانند گوهری ارزشمند بايد آن را حفظ کرد. من در همان روزهای اول اعتراضات در مقاله ای زير عنوان «وحدت عمل به جای وحدت کلمه» به تنوع سياسی جامعه ايران اشاره کرده و نوشتم که «وحدت کلمه» يک شعار واپسمانده و غيردمکراتيک است زيرا می خواهد که همه يک حرف را بزنند. حال آنکه در اتحاد عمل هر کسی می تواند حرف و عقيده خودش را داشته باشد ولی برای يک هدف معين و مشترک وارد کارزار شود. يعنی دقيقا همان چيزی که عملا به وجود آمد. متأسفانه اما هستند جريان هايی که در پی بهره برداری های گروهی بر می آيند. هستند فکرهايی که در عمل به تفرقه دامن می زنند. مردم ايران اين تفرقه را نمی خواهند و آن را در عمل و با همکاری مشترک خودشان در اعتراضات نشان دادند. در خارج کشور نيز نبايد راهی جز اين رفت. ما می دانيم که چه تنوع سياسی در جامعه ايران و احزاب و گروهها وجود دارد. ما نمی توانيم اين تنوع را انکار کنيم و همه را مانند جمهوری اسلامی در سی سال پيش و در امروز، به «اتحاد کلمه» فرا بخوانيم. اصلا حق نداريم چنين کاری کنيم. خارج کشور نقش پشت جبهه مبارزات درون ايران را بازی می کند و من خيلی خوشحال هستم که سرنوشت نهايی ايران نه در خارج کشور، بلکه در داخل ايران تعيين می شود. مردم در جريان عمل و زندگی واقعی بهتر می توانند راههايی را بيابند که آنها را حفظ و متحد کند. خارج کشور متأسفانه از اين توانايی بی بهره است و بايد با تمام وجود تلاش کرد تا اين پشت جبهه بتواند افکار عمومی جهان و سياستمداران کشورهای مختلف را از واقعيات جامعه ايران باخبر سازد. بيش از اين از دست خارج از کشور بر نمی آيد و اين خودش خيلی است.
روانيوز: در طول صد سال گذشته يعنی از مشروطه تا ولايت فقيه خواست آزاديخواهی مردم تأمين نشده است. به نظر شما چه سيستمی می تواند اين خواست ايرانيها را تامين کند؟
ج: مختصر و مفيد بگويم: يک حکومت عرفی و سکولار مبتنی بر اصول دمکراتيک و حقوق بشر. يعنی نظامی که در آن راست و چپ، مذهبی و غيرمذهبی، تا زمانی که برای حذف ديگری وارد عمل نمی شوند، بتوانند در کنار هم در زندگی سياسی جامعه و قدرت نقش داشته باشند. اين البته يک تصوير و طرح کلی است. بايد ديد در عمل چگونه می توان آن را پياده کرد. در اين اما ترديدی نيست که جامعه ايران به مرحله و بلوغی رسيده است که بتواند اين تصوير را واقعيت ببخشد.
روانيوز: برگرديم به موضوع جنبش زنان،در سالهای گذشته اين جنبش پيشرفت خوبی داشته،مطلبات آنان و مبارزه آنان سازماندهی شده پيش می رود، موفقيتهايی هم تا حالا بدست آوردهاند،از طرف نهادهای بين المللی هم تا حدودی حمايت شدهاند، در انتخابات اخير هم ديديم که زنان فعالانهتر از دورههای پيش نقش خود را ايفا کردند،چه آنانی که در جبهه انتخابات بودند و چه آنانی که در گروه همگرايی برای طرح مطالبات زنان و چه آنانی که الان دوشا دوش مردان در اعتراضات خيابانی شرکت فعالانه داردند، آينده جنبش زنان ايران را چگونه می بينيد؟
ج: جنبش زنان چه در شکل گيری جامعه آينده ايران و چه در تحقق آن نقش محوری بازی می کند. بخشی از زيرورو شدن ساختار سياسی و حقوقی در ايران اساسا وابسته به بازگرداندن حقوق زنان به آنهاست. يعنی موانعی را که به دليل سنت و مذهب و حکومت دينی بر سر راه پيشرفت سياسی و اجتماعی زنان قرار گرفته است، بتوان برداشت. در عين حال نبايد اين نکته را از نظر دور داشت که در جمهوری اسلامی اساسا حقوق انسان اعم از زن و مرد مورد تعرض قرار گرفته و می گيرد. بازگرداندن حقوق انسانی شهروند ايرانی به وی خواه ناخواه متضمن حقوق زنان نيز هست. زنان در اين زمينه به پشتيبانی کامل مردان و همچنين خود زنان که ذهن و فرهنگ آنها با رسوب های پدرسالاری بسته شده است، نياز دارند. آينده ايران در گرو نقش فعال زنان است و آنها تا امروز اين نقش را در حد امکانات بسيار بسيار محدودی که داشته اند خيلی خوب بازی کرده اند.
روانيوز: در ۳۰ سال حکومت جمهوری اسلامی بر اساس قانون اساسی که بر گرفته از آيين اسلام است زنان بيشتر از هر قشر ديگری از جامعه ايرانی ظلم ديدهاند. جنبش زنان در چند سال اخير مبارزات خود را معطوف به تغيير و يا اجرای چند اصل قانون اساسی کرده، و تا اکنون نتيجه مثبتی نداشته. آيا موفق شدن زنان در اين مسير به معنای احقاق حقوق آنها است؟
ج: ببينيد، تضمين حقوق، از جمله حقوق زنان در قانون تنها يک مرحله از تأمين حقوق آنهاست. ولی استفاده از اين حقوق به نظر من موضوع و مرحله ديگريست. اين کار به روشنگری نياز دارد. روشنگری به وسايل ارتباطی محتاج است. و برخورداری از وسايل ارتباطی بدون آزادی بيان فايده ای ندارد. پس همه اينها به يک مجموعه ساختار دمکراتيک نياز دارد که تنها و تنها توسط حکومتی که از سوی دمکراتها اداره شود، بر می آيد. شما نمی توانيد ابزار و حقوق دمکراتيک را از يک حکومت فاشيست، از يک حکومت کمونيستی و يا از يک حکومت خودکامه مذهبی توقع و انتظار داشته باشيد. آنها حکومت می کنند تا مقاصد خود را پيش ببرند و هيچ دليلی ندارد به دمکراتها ميدان بدهند. برای برقراری دمکراسی نيز بايد دمکرات ها به حکومت برسند. اين آن نکته ای است که بخشی از اپوزيسيون ايران و هم چنين جنبش های اجتماعی مانند جنبش زنان و دانشجويان تا کنون چشم بر آن فرو بسته اند و مرتب به ضريح جمهوری اسلامی دخيل می بندند تا آن هم تازه به آن بخشی از حقوق خود دست پيدا کنند که پيش از انقلاب اسلامی از آن برخوردار بوده اند، يعنی حقوق فردی و مدنی. البته که لغو برخی از قوانين ضد زن به معنای عقب نشينی حکومت و موفقيت جنبش زنان است. ولی به نظر من چنين چيزی در جمهوری اسلامی روی نخواهد داد. موضع جمهوری اسلامی نسبت به زنان و حقوق آنها يک موضع گذرا و ديمی و تاکتيکی نيست. يک موضع تاريخی، ايدئولوژيک و استراتژيک است. اين موضع در قوانين مدنی قبل از انقلاب اسلامی و در مخالفت های روحانيان در مورد حق رأی زنان و اساسا نقش فعال آنها در جامعه و سياست بارها و بارها خود را نشان داده است. هرگاه جمهوری اسلامی حقوق زنان را به رسميت بشناسد، آنوقت بدانيد که ديگر با جمهوری اسلامی روبرو نيستيد!
روانيوز: با اوضاعی که پيش آمده گويا قرار است حتی مجوز چند حزب حکومتی که تنها نام حزب را يدک می کشيدند هم لغو شود، با زندانی کردن و شکنجه برای اعتراف گيری تلويزيونی،روند پيش آمده برای جنبشهای مدنی و بخصوص زنان چگونه خواهد بود،راهکار شما چيست؟
ج: جمهوری اسلامی اينک دو راه بيشتر پيش رو ندارد که هر دو اتفاقا بن بست هستند و به از ميان برداشته شدن آن می انجامند. يک راه همانا پافشاری بر مواضع تا کنونی آن است که بايد موقعيت فعلی آن را که به شدت متزلزل شده است حفظ کند. طبيعتا در پيش گرفتن اين راه با دستگيری و سرکوب بيشتر از جمله در حلقه تنگ خوديهای جمهوری اسلامی همراه است. اين راه به انزوای بيشتر حکومت در داخل و خارج خواهد انجاميد. اگر مسائل بين المللی مانند برنامه اتمی و تحريم های سياسی و اقتصادی را بر اين مجموعه بيفزاييد، آنگاه جريان حيات جمهوری اسلامی مدت زيادی نمی تواند ادامه داشته باشد. سرکوب هرگز به معنای خاموشی جامعه نيست. جامعه نيز واکنش متقابل نشان خواهد داد به ويژه در شرايطی که به اين نتيجه برسد که ديگر چيزی برای از دست دادن ندارد که سبب نگرانيش شود. در شرايط فعلی ترس جامعه نيز ريخته است. مردم اگر به مرحله «يا زنگی زنگ، يا رومی روم» برسند، آنوقت ديگر دهها نهاد سرکوب نيز از پس آنها بر نخواهند آمد بخصوص اگر به اين توجه داشته باشيم که خود اين نهادهای سرکوب نيز اغلب از ميان همين مردم هستند که با مشکلات مشابه دست در گريبانند.
راه ديگر، عقب نشينی حکومت است. عقب نشينی حکومت نيز برای آينده اش راهی بن بست است. حتی اگر گروه های سياسی قانونی و مجموعه موسوم به «اصلاح طلب» راضی باشند به شرايط پيش از ۲۲ خرداد باز گردند، مردم ديگر راضی به آن نخواهند بود. مردم کشته و زخمی و زندانی داده اند. مردم هنوز با همين خطرها روبرو هستند. يعنی بهای سنگينی پرداخته و می پردازند و در برابر، به چيزی کمتر از تغييرات بينادين در شرايط راضی نخواهند شد. عقب نشينی حکومت يعنی آنکه آنقدر بايد عقب برود که فضا کاملا برای فعاليت های جامعه باز شود. اين راه البته کم هزينه تر برای حکومت و مردم هر دو خواهد بود، ولی بعيد است عقل زمامداران نظام بر احساس ايدئولوژيک و منافع اقتصاديشان بچربد. آنها ترجيح می دهند اگر قرار است بروند، جامعه را نيز تا جايی که ممکن است به ضرر و زيان و چند دستگی و انحطاط بکشانند. اما اينکه تا چه اندازه در هر دو راه موفق خواهند بود، همان گونه که گفتم يکی به پايداری مردم و اينکه در صحنه بمانند بستگی دارد، و ديگر به نقش نيروهای فعال دمکرات و سرانجام به حمايت کشورهای خارجی در پشتيبانی از تحولات دمکراتيک در ايران وابسته است.
روانيوز: سخن آخر شما برای جوانانی که تشنه آزادی هستند و اين روزها از طرف حکومت اسلامی حتی به بندهای صوری قانون اساسی خودشان هم پايبند نيستند و اين حس آزادی خواهی را به بدترين شيوه انسانی سرکوب می کنند چيست؟
ج: جوانان بايد از تجربه نسل های پيشين بياموزند. از تجربه کشورهای ديگری که از حکومت های خودکامه به سوی يک جامعه باز و دمکرات گام برداشته اند بياموزند، اگرچه حکومت دينی در ايران ويژگی هايی دارد که آن را از تمام حکومت های مشابه جدا می سازد. دوری از خشونت، دوری از شعارهای بی پايه و ايدئولوژيک، دوری از کسانی که می خواهند از جنبش سياسی و اجتماعی مردم به سود گروه های خود سوء استفاده کنند، همه اينها را بايد در نظر داشته باشند. بايد باور داشته باشند که در يک مرحله تاريخی دارند نقش ايفا می کنند. نگذارند اين نقش مانند سی سال پيش به سود کسانی تمام شود که جز فلاکت و بدبختی برای مردم به بار نياوردند. و مهمتر از همه: بدانند جامعه ايران يک جامعه متنوع است. جامعه سياسی ايران يک جامعه رنگارنگ است. وحدت عمل را بر وحدت کلمه ترجيح دهند و بگذارند تا همه کسانی که برای دمکراسی و حقوق بشر مبارزه می کنند، باحفظ عقيده و اختلاف به جنبشی بپيوندد که قرار است حق موجوديت و فعاليت آنها را در ايران آينده تأمين کند. اين فراگيرترين راهی است که می تواند واقعا «همه ايرانيان» را با هر فکر و عقيده ای در بر بگيرد و تنها کسانی را خارج از دايره خود باقی بگذارد که مدافع حذف ديگران و مخالف دمکراسی و حقوق بشر هستند.