گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
1 مرداد» نشاط و تأمل، پيام محمدرضا نيکفر به شرکتکنندگان در حرکت اعتراضی نيويورک16 تیر» در ايران چه میگذرد؟ مقالهی سوم، جمهوری اسلامی و داستان "مرد پير و دريا"، محمدرضا نيکفر 6 تیر» در ايران چه میگذرد؟ (مقالهی دوم)، محمدرضا نيکفر 12 خرداد» در ايران چه میگذرد؟ محمدرضا نيکفر
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! عليه نظام تبعيض، پاسخ محمدرضا نيکفر به دو پرسش تغيير برای برابریتغيير برای برابری - فعالان کمپين يک ميليون امضا با گرايشات و تنوعات فکری توانسته اند در سه سال گذشته حول خواست لغو تمامی قوانين تبعيض آميز جنسيتی، مبارزه مدنی حول حقوق برابر شکل داده و به پيش ببرند و امروز هريک بر پايه اعتقاد خود در عرصه های متفاوت مبارزه جاری برای آزادی و حقوق دمکراتيک شهروندی حاضرند . اين نکته که زنان در عرصه اين مبارزه حضوری چشمگير دارند بر کسی پوشيده نيست. تصوير ندا که در حافظه تاريخی مردم ايران و جهان ثبت شده نشان از اهميت نقش زنان در مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی دارد . اين شرايط اما پرسش های عاجل زير را برابر ما قرار می دهد : - چگونه می توان در بستر مبارزات جاری ، فکر برابری خواهی را به دفاع از آزادی های شهروندی و عدالت اجتماعی پيوند زد؟ - تحول شرايط چه تاثيری بر کمپين يک ميليون امضا دارد؟ شرکت فعالان و ياران کمپين و نيز تمامی مدافعان حقوق زنان در اين بحث بر فراهم آوردن پاسخ و يا پاسخهای هر چه خلاق تر ياری خواهد کرد . باشد که اين همفکری و همدلی ما را در پيوند مبارزه برای برابری و آزادی و عدالت اجتماعی ياری دهد .
- چگونه میتوان بر بستر مبارزات جاری، فکر برابریخواهی را به دفاع از آزادی های شهروندی و عدالت اجتماعی پيوند زد؟ اکنون امکانها برای اشاعۀ فکر برابرخواهی بسيار مساعدتر شدهاند. در دورۀ اخير شاهدهای روشنی در اين باره داريم. هر جنبشی، در همان ساعات آغازين خود، در نخستين نمود خيابانی خود، تصوری به دست میدهد از جامعهای که قصد ساختنش را دارد. جنبش کنونی در ايران، در برآمدش گِردِ روز تاريخیِ ۲۲ خرداد، جلوههايی از جامعۀ مقصود خود را به نمايش گذاشت. در آن جامعه، زنان نقش فعالی دارند، در صف مقدماند. ديديم که زنان، از نوجوان تا سالخورده، چه میکنند. ارادۀشان و بیباکیشان را ديديم. در همۀ تصويرهای اين دوره، زنان حضور چشمگيری دارند. صفهايشان جدا نبودند، آنان منفعل نبودند، گمشده در جمعيت نبودند. بسياری از تصويرهای ماندنی و تاريخی، از آن زناناند. جنبش در برآمدِ اخير خود، انحلالطلبانه نبود، جنبشِ وحدتِ کلمه نبود. غنايی اگر داشت به خاطر امکانی بود که در آن برای طرح مجموعهای از خواستهها پديد آمد. ازسوی ديگر، ضعف آن نيز در اين مرحله اين بود که فرصت وجود نداشت تا خواستهها صريحتر و شفافتر بيان شوند. اکثريت رنجبران امکان آن را نيافتند تا با بيان مناسبی خواستههايشان را تقرير کنند، خواستههايی مبتنی بر وضعيت عينیشان را. وضع البته اين گونه نخواهد ماند. زنان نشان دادهاند که جهت چيست. آنان از مدتها پيش فضا را ساختهاند، پايههای جنبش را ريختهاند. رفع تبعيض، محتوای روشنی است که آنان در دورۀ کنونی به مفهومهای برابری و عدالت دادهاند. پرسش اين است که برابریخواهی زنانه بايستی چگونه به خواستههای آزادی و عدالت اجتماعی پيوند خورد. به نظر من، حلقۀ اصلی همانا رفع تبعيض است. رفع تبعيض در معنای گستردۀ آن، رفع همه تبعيضهای مربوط به جنسيت، دين و عقيده، سبک زندگی، فرصتهای اجتماعی، زبان و قوميت و مناسبات حاشيه و مرکز است. نظام فعلی بر تبعيض استوار است. تبعيض جنسيتی و تبعيض دينی دو رکن رکين آن هستند. اين دو رکن در هم تنيدهاند. به اين جهت است که خواست رفع تبعيض جنسيتی، خواستی عميقا سکولار است. زنان نشان دادهاند که جهت چيست. آنان از مدتها پيش فضا را ساختهاند، پايههای جنبش را ريختهاند. رفع تبعيض، محتوای روشنی است که آنان در دورۀ کنونی به مفهومهای برابری و عدالت دادهاند. شعارهای کلی برابری و عدالت و حتّا آزادی میتوانند کاملاً توخالی باشند. ما شعاری پرمايه میخواهيم که من آن را در "رفع تبعيض" میبينيم. رفع تبعيض به برابری و عدالت در مرحلۀ کنونی محتوايی واقعی میدهد، محتوايی که نمیتوان آن را ناديده گرفت و به سادگی تحريف کرد. در شعار کلی عدالت، نه خواست آزادی زن جلوۀ بارزی دارد، نه خواست نفی سکولاريستی نظام آپارتايد دينی. در همۀ کشورها شايد جنبش زنان چنين منطق گسترشی داشته باشد: خواستههايی مطرح میشوند که بخش اساسی آنها بدون دگرگونیهای بنيادين سامان سياسی و اجتماعی برآوردنی نيستند. خود طرح اين خواستهها، به جنبش عمومی دگرگونیخواه، انگيزه و نيرو میدهد. گاه به نظر میرسد که جنبش خاص در جنبش عمومی حل شده است. برخی دستاوردها که تثبيت شدند، دوباره توجه به خواستههای ويژه جلب میشود. در مورد ما اکنون اين گونه است که خواستۀ ويژۀ زنان، حلشدنی در يک خواست عمومی نيست. خواست زنان، رکنی بارز از جنبش عمومی است، درست به اين دليل که تبعيض در مورد زنان رکنی بارز از نظام مستقر است. ممکن است رهبرانی سر برآوردند که بگويند بايد گامبهگام پيش رفت و به صلاح نيست که به موضوع رفع تبعيض از زنان اولويت داده شود، يا حتّا چنين موضوعی با صراحت ذکر شود. به نظر من، اينجا نبايد کوتاه آمد. بدون رفع تبعيض از زنان، اگر چهرهها و نهادها هم عوض شوند، رژيم پابرجا میماند. رژيم، رژيم تبعيض است. رد و طرد نظری و عملی آن، بدون مخالفت صريح با آپارتايد جنسی ناقص است، در سطح میماند، بیمعناست. البته از اين موضوع که خواست زنان حلشدنی و منحلشدنی در يک خواست عمومی نيست و "بايستی" به شکل ويژه و برجستهای طرح شود، نبايد به اين نتيجه رسيد که مکانيسمی اتوماتيک در جريان است که آن "بايستی" راخودکارانه و سرراستانه به هستی تبديل خواهد کرد. محافظهکاریای در فرهنگ و جامعه وجود دارد و همسويیها و همدستیهای ميان دولت و جامعه برقرار است که باعث میشوند رژيم تبعيض شانس بقا داشته باشد و دست کم در مورد زنان باز هم برای دورهای به شکلهايی برقرار بماند. سادهانديش هستيم، اگر تصور کنيم بدون همدستی اکثريت مردان و نيز بخشهايی از زنان − دست کم به شکل نظارهگيری منفعل و بیتفاوتی – میشد يک رژيم آپارتايد جنسی برپا کرد و آن را برای مدتی چنين طولانی سر پا نگه داشت. از سوی ديگر بايستی در نظر داشت که کل واقعيت جامعۀ ايران، به لحاظ ساختاری، به لحاظ ترکيب جوان جمعيتی و به لحاظ فرهنگی تقويتکنندۀ همدستی و همسويی با رژيم نيست. رژيم آپارتايد میتوانست همچنان بماند، اگر نظام مالداریای برقرار بود که در آن دولت پدرسالار از طريق دستگاه ديوانی و مکانيسم بازار، مالی حاصل از نفت را ميان مردان به تناسب شأن اجتماعیشان تقسيم میکرد و آنان میتوانستند زنان را در اندرونی نگه دارند. نظام اجتماعی، واقعيت عينی حضور زنان در عرصههای مختلف، پيشرفتگی نسبی فرهنگی و باز بودن ايران به سوی جهان، در تضاد با محافظهکاری پدرسالارانه و سياست و ايدئولوژی مبتنی بر آپارتايد جنسی هستند. در همان ابتدای روی کار آمدن رژيم تازه، اين واقعيت چنان بارز بود که دستگاه پذيرفت زنان حق رأی و حق تحصيل داشته باشند. اينها حقوقی بودند که جريانهای سياه، مخالفت با آنها را پيشتر در رأس برنامههايشان نوشته بودند. شکاف ميان عينيت و ذهنيت در مورد مسئلۀ زنان در سی سالۀ گذشته ژرفتر شده است. در وجه فرهنگی و در پهنۀ جامعۀ مدنی، مدام زمينۀ مساعدتری برای پر کردن اين شکاف پديد میآيد. در دورۀ برآمد جنبش، جامعه آمادگی خوبی برای آموختن و پاک کردن ذهن خود از تأثيرات ايدئولوژی آپارتايد پيدا میکند. منشی تازه، بينشی تازه میطلبد. بايستی از فرصتی که جنبش ايجاد میکند، برای يک کار تربيتی مؤثر و يک مبارزۀ ايدئولوژيک بیامان برای مقابله با آپارتايد جنسی استفاده کرد. همهنگام بايستی خواست رفع تبعيض در مورد زنان را به خواستهای معطوف به رفع مجموعۀ ديگر تبعيضهای محروميتآور اجتماعی پيوند زد و از اين طريق مضمون اجتماعی جنبش زنان را تقويت کرد. - تحول شرايط چه تاثيری بر کمپين يک ميليون امضا دارد؟ به نظر من اينک میتوان تهاجمیتر پيش رفت. ديگر همه میدانند که چالش نه بر سر اين يا آن قانون تبعيضآور، بلکه يک نظام تبعيض است. از توضيح مدام ربط تبعيض ميان معمم و مکلا، خودی و غير خودی، مذهبی و غيرمذهبی، شيعه و غير شيعه، مسلمان و غيرمسلمان و تبعيض بزرگ ميان مرد و زن نبايستی خسته شد. اين تبعيضها با فاصلههای طبقاتی ترکيب میشوند، آنها را ژرفتر میکنند، ميان قومهای کشور خصومت ايجاد میکنند و ايران را به دستهکشیهای جهانیای میکشانند که حاصل آن تنش، دشمنی، انزوا و عقبماندگی است. "کمپين يک ميليون امضا" میتواند تلاش خود را بر روی لغو قانونهای تبعيضآميز متمرکز نگه دارد، يا از حوزۀ قانونهای مدون فراتر رود و خود را با نظامی درگير کند که اين قانونها برآمده از ايدئولوژی آن هستند. تشخيص و تعيين وظيفه و جهت بر پایۀ مصلحت عملی است و تقسيم کاری که ميان کنشگران برقرار میشود. کاری که در هر حال بايستی کرد، بردن نمادهايی به درون جنبش است و پيشبرد کنشهای جنبشانگيزی است که بر ضرورت رفع تبعيض تأکيد کنند و نشان دهند که چارۀ اساسی رفع تبعيض، نفی سکولار وضعيت حاکم است. کاری که در هر حال بايستی کرد، بردن نمادهايی به درون جنبش است و پيشبرد کنشهای جنبشانگيزی است که بر ضرورت رفع تبعيض تأکيد کنند و نشان دهند که چارۀ اساسی رفع تبعيض، نفی سکولار وضعيت حاکم است. در انتقال يک رسم از عصری به عصر ديگر، ای بسا استحالهای در آن صورت میگيرد که لازم است با دقت پيگيری شود، بويژه در مورد رسم و آيينی که به زنان و رابطۀ دو جنس برمیگردد. درست از راه اين انتقال و استحاله است که تداوم نظام تبعيض، تضمين میشود. من مشکل رژيم فعلی را اساسا در ماتريس مشکل سنت و مدرنيته نمیبينم. من برپایۀ تفکيکی که در مفهوم سنت میکنم و با توجهی که به ترانسفورماسيون عناصر آن دارم، در هنگام نقد دستگاه حاکم، آن را اساسا مدرن در نظر میگيرم و به آويزههای سنتی آن همچون ابزار سلطه مینگرم. آنها برخی ويژگیهای رژيم را تعيين میکنند، رژيم به عنوان شيوۀ سلطه را. اين رژيم، سکسيسم خودش را دارد، سکسيسم در معنای اقتدار و سلطۀ رجوليت. ايدئولوژی آن را هم میتوان نوعی آلت رجوليت تعبير کرد. يک مشخصهی ثابت اقتدارگراترين جناح آن، سکسيسمی هارتر است. سکسيسم رژيم، استحاله شدۀ سکسيسمِ نرينه عصرهای پيشين است. اين اما نبايد باعث نشود که آن را مدرن نبينيم. مثالی بزنم: در همين روزهای اخير نوشتهای در سايتهای حکومتی انتشار يافته که به قلم يکی از "دکتر"های نظام به نام ابراهيم فياض است. عنوان مقاله چنين است: «نقش حجاب در حفظ نشاط جنسی». (آن را میتوان يافت در: www.rajanews.com/detail.asp?id=۳۲۴۷۹) اين يک مقالۀ شرافتمندانه است، شرافتمندانه از اين نظر که نويسنده، حجاب از فکر خود در مورد حجاب برداشته و آن را بدون تعارف چنين معرفی میکند: «حجاب در اسلام برای حفظ نشاط جنسی است، چون حجاب تخيل جنسی را تحريک میکند و سبب میشود که مسئله جنسی معنادار شود و دچار بیمعنايی نگردد.» به نظر نويسنده، «امروزه شرق به علت محور قرار دادن ارضای جنسی و حجاب، جنسیتر از غرب قرار داده شده است و تاريخ شرق و غرب نيز مؤيد مسئله است». همه فرهنگها "جنسی"اند، يعنی با اروتيک همراهاند. سکسيسم رژيم، اروتيسم فرهنگ را ممنوع میکند، چنانکه با فولکلور مشکل دارد، کتابهای کهن را هم سانسور میکند و اگر دستش میرسيد، سعدی و حافظ را نيز مشمول ممنوعيت میکرد. سکسيسم انتقاليافته از گذشته، با از دست دادن پوشش اروتيک خود به يک سکسيسم خشن و ساديستی تبديل میشود. سکسيسم گذشته بر پایۀ مناسباتی از مالکيت بود که امروزه در مجموع خود وجود ندارند. انتقال آن به امروز، باعث وضع قانونهايی آنچنان نابهنجار میشود که رژيم برای توجيه آنها در نزد مؤمنان پيرو خود نيز مشکل دارد. سکسيسم حاکم، ساديسم جنسیای را در جامعه رواج داده که باعث شده زنان همواره دچار احساس ترس و ناامنی باشند، حتا در محيط خانه، تا چه به رسد به محل کار و خيابان. بیحرمتی به زنان و رفتار تجاوزگرانۀ لفظی و عملی در برابر آنان در دوران حاکميت آقايان بسی فزونی گرفته است. اين امر به سکسيسم خاص ايدئولوژی آنها برمیگردد، سکسيسمی که مدام تبليغ میشود، در مدرسه و مسجد و نوشته و تصوير. سکسيسم اسلامی، يکی از شکلهای سکسيسم معاصر است و خود آن گونههای مختلفی دارد، از نوع بردهدارانۀ سودانی آن گرفته تا نوع مالدارانۀ جامعههای شيخیِ نفتی. انقلاب اسلامی ايران به سکسيسم اسلامی توان و رونق بخشيده است. سکسيسم اسلامی نگاهی شیءانگار و پورنويی به زن دارد. اين نگاه با وجود توجيههای دينی خود هيچ تفاوت اساسی با ديگر ديدهای وقيحانۀ معاصر ندارد. قدرت سياسی-نظامی و راديکاليسم ايدئولوژيک، آقامنشی را از آن گرفته و از آن يک نرينگی زمخت تندخو ساخته است. با انتقاليابی سکسيسم اسلامی به دوران جديد، حجاب معنای تازهای يافته است. اين پديده، معنای بنيادين خود را از حق مالکيت مردانه میگيرد. الزامهای کار و زندگی، مقررات تقديسشدۀ آن را تعديل کردهاند. در طول زمان عادتی پديد آمده بود که هم شامل مقرراتی بود و هم شامل شيوههايی پذيرفتهای برای زير پا گذاشتن آنها. به هر حال باور عمومی آن نبود که حجاب، به قول آن مبلغ رژيم، برای "نشاط جنسی" پديد آمده است. سکسيسم اسلامی معاصر است که از حجاب، نوعی بستهبندی جنسی میسازد. تحميل ساديستی آن، از اين سکسيسم خشن برمیخيزد. نظرم را در اين مورد، خلاصه میکنم. ۱. نگرش رژيم به زنان از يک سنت معصوم برنمیخيزد که گويا اشکالش فقط آن است که با فرهنگ عصر جديد نمیخواند. ۲. اين نگرش در اساس خود سکسيستی بوده و با انتقالش به دنيای مدرن به صورتی ساديستی درآمده است. ۳. اين سکسيسم، يکی از اشکال سکسيسم دنيای معاصر است. در جريان معاصر شدنش با دنيا نگرش پورنويی آن به زن تقويت شده است. ۴. حجاب در نگرش سکسيستی به زن، بستهبندی يک کالای جنسی است. پوشيدگیای که اين ديد تبليغ میکند، با آن عريانخواهی تفاوتی بنيادی ندارد که زن را کالا و ابژهی جنسی میبيند. من بر پايهی اين گزارهها به نظر رايج در ميان آزادیخواهان در مورد ديد رژيم به زن انتقاد دارم. تصور میکنم، نظر غالب در ميان آنان هنوز اين باشد که گويا با سنتی کهن سر و کار دارند. آنان به سکسيسم بنيادين آن سنت کمتوجهاند و در نظر نمیگيرند که فرهنگ کهن هم با سکسيسم واعظان مشکل داشته است، چنانکه اروتيسم خود را در برابر سکسيسم آنان میگذشته، چيزی که در کيش عشق در ادبيات فارسی در مقابلۀ آشکارش با رياکاری و فسق و فجور آقايان نمود چشمگيری دارد. مهمتر از اين، در نظر رايج، به دگرديسی مدرن سکسيسم سنتی توجه نمیشود. سکسيسم دينی، منتقدان و مخالفان خود را به بیاخلاقی متهم میکند. اين اتهامزنی ای بسا ما را در موضع دفاعی قرار داده است. امتياز متحقق برابریخواهان، امکان تعرض از موضع اخلاقی است. عوامل رژيم را بايد به محاکمه کشيد، به اين خاطر که جامعه را برای زنان ناامن کردهاند، بدترين و وحشيانهترين خصلتهای مردانه را احيا کردهاند. در زبان، لفظهايی بس زمخت و تجاوزگر رواج دادهاند. احترامی را که زن در محيط داشت، خدشهدار کردهاند. آمار تجاوز را بالا بردهاند. نابهنجاریهای جنسی را تقويت کردهاند. جوانان را دچار انواع و اقسام بيماریهای روانی کردهاند. فهرست تبهکاریهای آنان در اين عرصه نيز آن قدر مفصل است که تنها با نظر به آن حق آن است که دستگاه سلطۀشان يکی از بیاخلاقترين و پستفطرتترين حکومتهای طول تاريخ اين سرزمين خوانده شود. مقابله با اين رژيم بايستی نويدبخش روزگاری به راستی نو و نيکو باشد. "کمپين" يا هر جريان برابریخواه ديگری پرتوانتر میشود، اگر حرکت خود را با ايدههای دو رکن ديگر جنبشهای مدرن اجتماعی درآميزد. در عصر ما بازسازی جامعه بر پایۀ برنامهای برای دستيابی به آنچه مارتا نوسباوم «زندگی خوب» مینامندش، سه محور دارد: بازسازی فمينيستی جامعه، بازسازی جامعه برای عادلانه کردن آن، بازسازی جامعه در جهت حفظ محيط زيست. به پرسش آغازين اين بحث پردامنه برگردم. پرسش اين بود که: «تحول شرايط چه تاثيری بر کمپين يک ميليون امضا دارد؟» به نظر من بايستی برنامهای برای بازسازی فمينسيتی جامعه وجود داشته باشد، برنامهای که به لغو قانونهای آپارتايد جنسی بسنده نمیکند و بر آن میشود جامعه را از اساس تغيير دهد و قدرت کهن را در همۀ شکلهای آن به چالش کشد، تا جامعهای بسازد که در آن احترام متقابل، رواداری و دوری از خشونت رسم و آيين باشد، رفتارها و گفتارها در آن زيبا باشند و انسانها در آن "مواظب" هم باشند، يعنی غم يکديگر را بخورند، همبسته باشند، يکديگر را دوست داشته باشند. بازسازی فمينستی جامعه میطلبد که جامعه از زاویۀ عدالت و از نظر زيستبومی بازسازی شود. اين تلاش به سهم خود تقويتکنندۀ عدالتخواهی و تلاش برای حفظ طبيعت و بهسازی محيط زيست است. هر حرکت فمينيستی طنين عدالتخواهانه و طبيعتدوستانهای دارد. اين هماهنگی و ميل ترکيبی را بايستی آگاهانه پرنمود کرد. اين کار هم به نفع جنبش زنان میشود، هم به نفع عدالتخواهی و بالا بردن آگاهی زيستمحيطی که هنوز در ايران متأسفانه برانگيزانندۀ حرکت سياسی نشده است. اينکه "کمپين" در هدف مقرر خود تجديد نظر کند يا نه، مسئلهای است که پاسخ دادن به آن در صلاحيت من نيست. آنچه شايد گفتنش روا باشد، اين است که میتوان تهاجمیتر شد، میتوان با شهامت اخلاقی و سياسی و مدنی بيشتری با رژيم تبعيض برخورد کرد، نيز اينکه وقت آن فرارسيده که برنامهای برای بازسازی فمينيستی جامعه پيش گذاشت، برنامهای که به اعتقاد من طبعاً عدالتخواه و اکولوژيک خواهد بود. با اطمينان به ورشکستگی اخلاقی و سياسی رژيم و با اتکا بر چنين برنامهای طبعا در حوزۀ قوانين هم میتوان رزم خود را مطمئنتر و پرتوانتر پيش برد. ۲۹ تير ۱۳۸۸ Copyright: gooya.com 2016
|