advertisement@gooya.com |
|
مدتی است که چون به «سيوند» فکر می کنم به ياد جنگ و بمب اتمی و ديگر کابوس های هراس انگيز بشری می افتم و قلبم فشرده می شود؛ همان طور که در چند سال اخير، وقتی که با برخی از هموطنانم روبرو می شوم که به جنگ مثل راه حلی نجات بخش نگاه می کنند رنج می برم. مثلا چند سال است که برخی ايرانی های مخالف جمهوری اسلامی می گويند که «بهترين راه برای رفتن حکومت اسلامی اين است که آمريکا ايران را هم مثل عراق و افغانستان اشغال کند.» گويندگان اين حرف دلايلی هم برای چنين خواستی دارند مثل اين که: «مردم ما ديگر نای انقلاب ندارند پس يکی بايد مقابل اين ها بايستد؛» يا :« محال است در کشوری مثل کشور ما بشود از راه نافرمانی مدنی پيشرفتی کرد. بايد يک قُلدری بيايد و حساب اين ها را برسد.» و تند رو تر هاشان هم می گويند: « بگذار بزنند و بکشند تا درست شود؛ مرگ يک بار و شيون يک بار.» و ....
به تازگی هم، در پی شعله ور شدن آتش ماجرای انرژی هسته ای و مسايل مربوط به آن (جه نوع صلح آميز و چه نوع جنگ افروزش) گروه جديدی وارد ميدان شده اند که هم طرفدار جمهوری اسلامی هستند و هم طرفدار جنگ! اين ها می گويند: «مردم ما که مثل مردم عراق و افغانستان نيستند، اگر جنگ شود همه می روند کنار حکومت می ايستند. عده ای کشته می شوند و چيزهايي ويران می شود اما حکومت می ماند.» و ميانه روهاشان نير می گويند :«اين جنگ حساب گروه احمدی نژاد را می رسد و گروه اصلاح طلب را دوباره به ميدان می آورد.» و عده ای هم می گويند: «چرا ما نبايد انرژی اتمی داشته باشيم؟ حتی اگر کار به جنگ بکشد ما بايد که انرژی اتمی داشته باشيم تا قُلدرها را سر جايشان بنشانيم.» و ...
من اما جزو آن دسته ای هستم که هر نوع جنگی را، برای هر هدفی، لکه ی ننگی بر پيشانی بشريت می دانم؛ و برای همين هم نه منطق جماعت اول و نه استدلال جماعت دوم را قبول دارم و حتی فکر جنگ هم، در هر کجای دنيا که باشد، خواب از چشمم می گيرد (چه برسد که حرف از جنگ در خانه و زادگاه خودم باشد) .
اما، همانطور که گفتم، اخيرا نام و ياد «سيوند» مرا به ياد «بمب و جنگ» می اندازد. يعنی، همانطور که هياهوی اخير درباره انرژی هسته ای و جنگ افروز بودنش ـ يا امکان جنگ افروز بودنش ـ و، در نتيجه، احتمال وقوع جنگ در سرزمينم مرا نگران کرده، احتمال آبگيری سد سيوند هم نگرانم ساخته و مرا ياد جنگ می اندازد. راستش نزديکی عجيبی می بينم بين ماجرای سد و انرژی هسته ای. شباهت هايشان خيلی روشن است. ملاحظه کنيد:
1ـ انرژی هسته ای بسيار مفيد است زيرا در امور پزشکی، صنعتی و چيزهای ديگر اثرات غيرقابل انکاری دارد. سد هم مفيد است، زيرا در ارتباط با کشاورزی و برق و چيزهای ديگر به کمک مردمان می آيد.
2ـ انرژی هسته ای، اگر که به جای کارهای صلح آميز در کارهای جنگ جويانه مورد استفاده قرار گيرد، نه تنها به کمک مردمان نمی آيد بلکه آنها را به نابودی و بدبختی و بيهودگی طولانی مدت می کشاند. و ديگر هم سخن از «مرگ يک بار و شيون يک بار» نيست؛ مرگ ميليون ها بار و شيون دايمی خواهد بود. سد سيوند هم چون حساب نشده و غير منطقی ساخته شده، اگر آبگيری شود يکی از مهمترين و اساسی ترين بخش های فرهنگ و تاريخ ما را ويران می کند و ما شاهد مرگ فيزيکی آثار باستانی و مرگ معنوی گنجينه های تاريخی، ملی و بشری خود خواهيم بود.
من نمی دانم که شما خواننده ای که اين مطالب را می خوانید جزو چه گروهی هستید؛ جنگ طلبيد، يعنی که معتقديد برخی از مواقع لازم است که جنگ شود تا چيزی نجات پيدا کند، يا صلح طلب هستيد و می گوييد که هيچ زمانی لازم نيست جنگی درگيرد چون انسان متمدن و عاقل و بالغ قرن بيست و يکم راه حل های بهتری برای رسيدن به آزادی و عدالت و خوشبختی آموخته و می شود از آن ها به جای جنگ استفاده کند. اما مطمئن هستم که شما، جزو هر کدام از اين دو گروه باشيد، اگر به وضعيت سد سيوند و پاسارگاد فکر کنيد معتقد خواهيد شد که بمب سيوند نبايد منفجر شود. ببخشيد منظورم اين است که سد سيوند نبايد آبگيری شود. زيرا زيانی که از اين «بمب آبی» متوجه ما می شود آنقدر زياد است که قابل مقايسه با نفع احتمالی سد سيوند نيست.
بله، برای من، و مطمئن هستم برای همه ی آنهايي که به پاسارگاد و گنجينه های بشری خفته در آن علاقمند هستند، سد سيوند مثل بمب است که اگر رها شود پاسارگاد و تاريخ ما و هويت ما را نابود خواهد کرد.
ساختن سد هميشه امکان دارد اما آيا پاسارگاد و گنجينه های آن را می شود دوباره ساخت؟
بيست و چهارم ژانويه 2006