advertisement@gooya.com |
|
پيشگفتار
ولی فقيه بحرالعلوم نيز هست , البته در اسلام ( به ويژه درتشيع) چيزی که کم نداشته و نداريم بحر العلوم است , اينان در همه ی عرصه های علوم طبيعی ( و ماوراء طبيعی و خفيه) و علوم اجتماعی , از فقه و سياست و اقتصاد و حکمت و نجوم و رياضيات و طب گرفته تا فرهنگ و انواع و اقسام هنرهای اسلامی و غير اسلامی متخصص و صاحب نظر , و معلم و راهنما بوده و هستند. حال اگر نظرات , افاضات و فتاوی اين بحر العلوم ها با علوم زمانه ی خود , و اين زمانی , همخوانی نداشته و ندارد اين مشگل علوم است نه عيب و ايراد اسلام و بحر العلوم های اش, چرا که مسليمن می پندارند اسلام و بحرالعلوم های اش " گل بی عيب" اند و" به ذات خود ندارند عيبی", و اگر عيب و ايرادی هم گرفته می شود يا از نادانی نامسلمان هاست و يا از نامسلمانی ی مسلمان ها !.
برای نمونه نگاه کنيد به آثار معروف ترين " بحرالعلوم " تشيع , يعنی امام جعفر صادق , به ويژه " طب الصادق" , که اهل تشيع می پنداشتند و می پندارند برجسته ترين و معتبر ترين کتاب طبی در جهان است , وبرخی به گونه ای حيرت انگيز بر اين باورند که حتی امروزه نيز قابل استفاده است!( توصيه می کنم اين اثر شگفت انگيز را مطالعه کنيد اما با احتياط تا چون من چوب اين نوع مطالعه کردن ها را نخوريد). (۱)
نه فقط آثار نوشته شده ويا رونويسی شده ی امام های معصوم ,حتی توضيح المسايل آيت الله ها و مجتهدينی که اکثرا" نيز از روی هم رو نويسی کرده اند,نشان از اين دارند که حرف های اين حضرات ربطی به علوم اجتماعی و طبيعی زمانه ی خود و اين زمانی نداشته و ندارند. برای نمونه نگاه کنيد به آثارآيت الله خمينی که در آن ها همه چيز پيدا می شود جز علم و دانش و انسانيت و آزادگی انسان.
در اين ميانه اما تعجب آور تر" شاعر" از آب در آمدن خمينی است. با آنکه اسلام " تکليف" شعر و شاعر را روشن کرده است اما پادو های بارگاه خمينی خلق الساعه امام را شاعر و اشعارش را منتشر کردند.
خمينی اما عليرغم" شاعر" شدن لحظه ای دست از دشمنی با شاعران , و بطور کلی با قلم و اهل قلم بر نداشت. او بارها اظهار تاسف کرد که چرا در آستانه ی انقلاب دستور نداد اهل قلم را بر سر چهار راه ها دار بزنند , او فرمان داد تا قلم ها را بشکنند ,و شکستند, او فتوا داد اهل قلم را بکشند, و کشتند و ....نشان داد که نخستين" شاعر" جهان است که شاعران را به شکنجه گاه و قتلگاه فرستاده است!(۲)
آيت الله خامنه ای و "اصحاب قلم"
ولی فقيه, آيت الله خامنه ای , همچون امام اش " بحر العلومانه" آثاری منتشر کرده است که همان ويژگی های آثار امام اش را دارد. در عرصه فرهنگ و هنر خامنه ای اما با خمينی تفاوت هايی دارد. يکی از تفاوت ها اين است که خامنه ای " شاعر " نيست اما " اهل هنر و ادب" می نمايد.در رابطه با قلم و اهل قلم نيز در حرف مثل امام اش نمی نمايد ولی در عمل راه همان " شاعر" ی که قاتل قلم و اهل قلم بود را رفته و می رود.
به هنگام کانديداتوری رياست جمهوری گفته می شد که آيت الله خامنه ای اهل موسيقی ست و حتی تار می نوازد. گفتند که " طبع هنر پرورا نه " ای نيز داردو با شعرا , به ويژه برخی شعرای همولايتی اش , همچون زنده ياد مهدی اخوان ثالث , حشر و نشری داشته است . و وقتی اخوان از شاعر گرانقدر اسماعيل خويی خواست تا اجازه دهد او نزد خامنه ای برود و شفيع اش شود تا شاعر بزرگ تبعيدی بتواند به ايران بر گردد و" مثل بچه ی آدم " برود فلسفه درس بدهد , وجود حشر و نشرهای " هنر پرورانه" رهبر تقويت شد. البته به ياد داريم پاسخ زيبا و قاطع اسماعيل خويی به اخوان ثالث را. اسماعيل خويی ضمن رعايت احترامی سزاوارانه نسبت به استادش اخوان ثالث, همراه با رد پيشنهاد او نوشت :" اين ما هستيم که بايد آخوند های آدمخوار را ببخشيم نه آن ها ما را " .(۳)
آيت الله خامنه ای در مقام رياست جمهوری ضمن حمايت از قلم شکنی های خمينی و آزار و کشتار اهل قلم , گاه سياست به نعل و به ميخ را پيش می برد. اين ها نمونه هايی از ميان ده ها نمونه اند:
او در مصاحبه ای ۲ ساعته با کيهان ( به سال ۱۳۶۴) از اهميت نقد سخن گفت اما در جا گفت در نقد کردن : " بايد مرزها را رعايت کرد.....ما نبايد ورع مطبوعاتی را با سانسور و خود سانسوری اشتباه کنيم و...."(۴)
خامنه ای چه به وقت رياست جمهوری و چه در مقام ولی فقيه از خط و نشان کشيدن برای اهل قلم غافل نشد.
" ... يک جريان ضد انقلابی و ضد دينی ادعايی ليبراليسم وابسته در داخل کشور ما وجود دارد که در دوران تسلط رژيم فاسد و ستمگر گذشته , به ساز آن رژيم رقصيده اند و با او همکاری کرده اند و... دست اطاعت و غلامی به او داده اند و آن اوضاع را تحمل کرده اند و دم نزده اند. اينها يا نويسنده يا شاعر يا هنرمند يا مطبوعاتچی بودند. بعد که نطام جمهوری اسلامی سر کار آمده است و به همه آزادی معقولی داده شده است ...اينها در مطبوعات وابسته ای که پول هايش از آن طرف مرز می آيد...عليه جمهوری اسلامی شير شده اند...""(۵)
ولی فقيه در ۱۵ مهر ماه سال ۱۳۷۷ نيز در ديدار با اعضای جهاد سازندگی گفت: "......نويسندگان و روشنفکران ايران در فعاليت های اقتصادی دولت اخلال می کنند و در عرصه های نظامی, امنيتی , سياسی و فرهنگی لطمه می زنند "
خامنه ای ,رييس جمهوری که بين "ورع مطبوعاتی" و سانسور فرق می گذاشت در مقام ولايت فقيه به توجيه و دفاع از سانسور روی آورد و خطاب به " شورای فرهنگ عمومی کشور" گفت:
".... سانسور بايد به نفع خوانندگان کتاب انجام شود" و مدعی شد که همه ی حقوق به نويسنده مر بوط نمی شود بلکه دولت هم بايد به نفع خوانندگان دست به سانسور کتاب بزند.(۶)
ولی فقيه چندی بعد نيز در سخنرانی ای در جمع ده ها تن از ناشران داخلی سانسور مطبوعات و کتاب و ممنوعيت ماهواره را کاری اسلامی و درست خواند و گفت:" بايد وسايل لازم برای مصون سازی ذهن ها و افکار جوانان فراهم شود." (۷)
فرمان سانسور لغت نامه ی دهخدا , از تازه ترين نمونه های تلاش های سانسور گرانه ی ولی فقيه ی" هنر پرور" است.
ف.م.سخن , نويسنده و طنز پرداز گرانقدر در اين رابطه می نويسد:
" ...... آيت الله خامنه ای نيز با اظهار نگرانی از برخی مطالب مندرج در لغت نامه ی دهخدا، حکم به بررسی و تصحيح (بخوانيد حذف) برخی مطالب لغت نامه را می دهند از جمله ماده ی مربوط به حجةالاسلام شفتی.
در مقدمه ی چاپ ۱۳۷۷ لغت نامه -که يک جلد مجزا را به خود اختصاص داده- خلاصه ای از نامه های رسيده به موسسه لغت نامه درج شده از جمله نامه ی حوزه ی علميه ی قم. "مطالب اين نامه در بهار سال ۱۳۷۷ تحت عنوان بررسی لغت نامهء دهخدا در رساله ای به همت حضرت آيت الله استادی در دوازده بخش در قم به چاپ رسيده" که بعد از حذف يک بخش و چند سطر، در مقدمه ی لغت نامه نقل شده است. در بخشی از اين نامه آمده(صفحه ی ۵۳۹ تا ۵۴۱ مقدمه):
"رهبر معظّم انقلاب، حضرت آیةالله خامنه ای (دامت برکاته) در لغت نامهء دهخدا در شرح حال عالم بزرگوار، فقيه عاليقدر، حاج سيد محمد باقر رشتی معروف به حجةالاسلام شفتی (که قبر شريفش در اصفهان در کنار مسجدی که خود او بنا کرده است(مسجد سيد) مزار مومنان است) به مطالبی توهين آميز که حاکی از کج سليقگی و روحيهء غيرمذهبی و غرض ورزی نويسندهء آن است بر می خورند. بخشی از مطالبی که در شرح حال حجةالاسلام شفتی در لغت نامه آمده، به اين شرح است:
...«چنين طالب علمی که در تمام مدت عمر به عبادت و تقوی و زهد مشهور بوده و غالب اوقات او از خوف خدا به تضرع و ابتهال و نماز و دعا می گذشته، و شب ها از شدّت استغراق و گريه و زاری و عجز و الحاح به درگاه باری تعالی او را حال جنون دست می داده، به تدريج تا آنجا ثروتمند و مالک و تاجر شد که سالی هفتاد هزار تومان به ديوان ماليات می داده و عدد آبادی ها و خانه ها و ميزان نقدينهء او را هيچکس جز خود او نمی دانسته و ضياع و عقار او را نه آفتاب مساحت می توانسته است، نه باد شمال... در شهر اصفهان گويا چهارصد کاروانسرا از مال خود داشته؛ گويا زياده از دو هزار باب دکاکين داشته......"
اما قسمتی از زندگی اين حجةالاسلام پولدار و ثروتمند که به مذاق آيت الله خامنه ای خوش نيامده از اين قرار است:
"«و چون سيد اقامهء حدود را در زمان غيبت امام واجب می دانسته، خود به امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود قيام می نمود و مدعی بوده است که حکم من در اين قبيل مسائل، بعينه همان حکم حضرت صاحب الزمان است. عدد کسانی که سيد ايشان را در دورهء سلطهء خود در اصفهان به تازيانه حد زده، از حساب بيرون است. و شمارهء کسانی که او به دست خويش به عنوان اقامهء حدود کشته، تا يکصد و بيست نوشته اند. امر عجيب در کار وی اين است که او متّهمين را ابتدا به اصرار و ملايمت تمام و به تشويق اينکه خود در روز قيامت پيش جدّم شفيع گناهان شما خواهم شد به اقرار و اعتراف وا می داشته، سپس غالبا با حال گريه ايشان را گردن می زده و خود بر کشتهء آنان نماز می گذارده و گاهی هم در حين نماز غش می کرده است.
اين که چرا نَقل زندگی نامه ی اين سيد آدمکش در لغت نامه، خاطر آيت الله خامنه ای را آزرده و ايشان را نگران کرده به ما مربوط نيست اما اين که به خاطر اين نگرانی، همين سطور، از لغت نامه حذف شده البته به ما مربوط است
در چاپ اخير –يعنی چاپ ۱۳۷۷-، در جلد ۶، صفحه ۸۷۸۱، بعد از عنوان "مجلس درس حجةالاسلام و شاگردان و تاليفات او" بلافاصله عنوان "وفات سيد و محل قبر و اولاد او" می آيد، حال آن که در چاپ قديمی تر، يعنی در چاپ سال ۱۳۳۰، جلد ۱۸، صفحه ی ۳۲۹، ميان اين دو عنوان، عنوانِ "حجةالاسلام و اقامهء حدود" آمده که شيوه سربريدن ِ مندرج در نامه ی حوزه از روی همان، نوشته شده است. اين بخش در چاپ جديد –لابد به اشاره رهبر معظم انقلاب- کلا حذف شدهاست..." (۸)
البته" بحرالعلوم"زيرک و حواس جمع است , او ترتيبی داده است که پادو های فرهنگی اش هر از چند گاهی گروهی " اهل هنر و ادب " را به بارگاه اش بکشانند تا ايشان ضمن نشان دادن " هنر پرور"ی اش درس های لازم نيز به اين دسته از اهالی " هنر و ادب" بدهد. روزی جماعتی روز نامه نگار و نويسنده, روزی ديگر گروهی ناشر, يک روز مشتی سينما گر و ديگر روز انبوهی شاعر و شاعره جمع می شوند تا از دانش " گسترده وعميق" ولی فقيه در عرصه های روزنامه نگاری , نشر, سينما و شعر مستفيض شوند. کافی ست سری به تار نمای ولی فقيه بزنيد تا درجريان همه ی اين ديدارها و در سها و راهنمايی ها و فضل فروشی ها قرار بگيريد.
تازه ترين اين نوع نمايش ها چهار شنبه ۴ مهر ماه سال ۱۳۸۶ بر پا شد:
"....طنين نوای ربنای استاد شجريان و اذان زنده ياد موذن زاده اردبيلی در عصر و شامگاه نور باران تهران , شاهد گردهم آيی گروهی از شاعران و اهل ادب بود که نماز مغرب و عشاء را به امامت مقام معظم رهبری حضرت آيت الله خامنه ای قيام بستند و....." و " سپس سروده های خود را در وصف پيامبر اعظم(ص), اهل بيت عصمت و طهارت( عليهم السلام ), انقلاب اسلامی ,دفاع مقدس وهمچنين اشعاری با مضامين دينی و اجتماعی , قرايت کردند."
برنامه گذار اصلی اين شرفيابی"مرکز آفرينش های ادبی حوزه هنری" بود,و درميان ده ها شاعر و شاعره ی "گردن کلفت", گردن کلفت ترين ها علی معلم , موسوی گرمارودی , يوسفعلی مير شکاک , حميد سبزواری و عليرضا بديع بودند.
"....وقتی مجری جلسه از يوسفعلی مير شکاک برای شعرخوانی دعوت کرد,احوال جويی گرم مقام رهبری وی را بر آن داشت تا نزد ايشان رفته و پس از آن که ابراز علاقه و ارادت از نزديک صورت گرفت " (۹) , اين شاعر " دشمن آزادی و قلم شکن" از همان نزديک برای مقام رهبری اش شعر خواند!
موسوی گرمارودی نيز مورد تفقد و مزاح افتحار آميز رهبری قرار گرفتند.
".... وقتی مجری جلسه نام علی موسوی گرمارودی , شاعر خط خون , را برای شعر خوانی بر زبان راند, وی با بيان اينکه آثارش در زمينه شعر کلاسيک , بيشتر قصيده است و در زمينه ی شعر نو , آزاد, خواست فرصت وی را به جوانان شاعر اختصاص دهند, اما پس از آن که مقام معظم رهبری به مزاح به وی فرمودند که يک قصيده را انتخاب کنيد و نيمی اش را امسال و نيمی اش را سال ديگر بخوانيد , گفت: پس يک قطعه کوتاه را با نام مهربانی می خوانم تا پاسخ مهربانی آقای باقری را داده باشم ...." (۱۰) ( ساعد باقری از بر پا دارندگان و مجريان اين نمايش ها ست).
عليرضا بديع از نيشابور نيز شعرخواند و خامنه ای پس از استماع اشعارش گفت :"....چگونه می گويند که نيشابور به عطار و خيام نيفزود؟ الحمدالله که افزوده است"(۱۱)
"....علی معلم ( دامغانی) نيز به رسم سال های اخير, يکی از آثار روايی –محاوره ايی اش را خواند:که مقام معظم رهبری در پی آن فرمودند:" اين زبان خوبی ست,اما کار هر کسی نيست, مثل شما گردن کلفت های شعر می توانند از عهده اش بربيايند والا اگر يک مقدار سست باشد به ابتذال کشيده می شود,نظيرش را هم قبلا" ديديم : مثلا" پريا ".
همين دو سه قلم اظهار نظردرباره عليرضا بديع و علی معلم , و مقايسه ی نوشته های اينان با آثار عطار و خيام و شاملوعمق بحر اين بحر العلوم را نشان می دهد . اين" فرمايشات " در کنار گفتار و کردار ولی فقيه ی " هنر پرور" در باره ی قلم و به قول خودش" اصحاب قلم " بيانگر اين واقعيت است که بزرگترين بحرالعلوم در قيد حيات عالم تشيع - و لابد عالم اسلام - چقدر با پديده ی فرهنگ و هنر , و گوهر ادبيات بيگانه است . سوی ديگر نمايش های " شرفيابی" نيز نشانگر واقعيتی ست تلخ تر , که چگونه ساده لوحی , سخافت و حماقت می تواند شعر و شاعر را " سرشار از تهی" و آستان بوس بارگاه قاتل شعر و شاعر , و فرهنگ و هنر کند.
زير نويس:
۱- به سال ۱۳۵۴ , زمان دانشجويی در دوره ی بالينی , در"مرکز پزشکی فيروزگر" در تهران با دو همکلاس مذهبی پيرامون طب الصادق گفت و گويی داشتم , بی آنکه قصد توهين داشته باشم موارد بسياری از موضوع های مطرح شده در کتاب را که با خوانده های آن روز ما مغايرت داشت با اين دو همکلاس در ميان گذاشتم و به عنوان دانشجوی پزشکی نظرآن ها را جويا شدم ( برای نمونه نظر امام جعفر صادق در باره ی علت بروز و شيوع جذام –خوره- , يا درمان اسهال و....) . آن دو همکلاس مذهبی گفتند اين کتاب به دوره ای تعلق دارد که امام جعفر صادق حيات داشت . نمونه هايی مقايسه ای ارايه شد که نشان می داد بحث ها ی کتاب مذکور برای همان دوره هم بی ربط و عقب مانده بود, آن دو اما نپديرفتند. باری , پس از انقلاب اين دو همکلاس به معاونت پارلمانی وزارت بهداری و رياست بخش پزشکی کميته امداد امام خمينی منصوب شدند. حول و حوش سال ۱۳۶۰ به من اطلاع داده شد که در وزارت بهداری مطرح شده است که من " پيکار"ی هستم و در سال ۱۳۵۴ " صب امام " کردم . به آورنده ی خبر گفتم من پيکاری نيستم و سال ۱۳۵۴ هم صب امام نکردم و ماجرا را برای اش شرح دادم. ابتدا از سوی وزارت بهداری به جبهه ی جنگ فرستاده شدم و پس از بازگشت حکم اخراج ام از بيمارستان به من ابلاغ شد. رييس بيمارستانی که در آنجا شاغل بودم با آنکه حزب الهی بود از روی مهر و دوستی گفت: بهتر است دور وبر وزارت بهداری آفتابی نشوی , همو گفت ماجرا به بحث پيرامون طب الصادق ارتباط دارد! و از من خواست خودم را گم و گور کنم و.....
۲- برای خواندن نمونه هايی از گفته های خمينی به مجموعه ی ۵ جلدی بخشی از تاريخ جنبش روشنفکری ايران, بررسی تاريخی و تحليلی کانون نويسندگان ايران و.... , به ويژه مقدمه ی جلد سوم , مراجعه کنيد. اين
مجموعه توسط انتشارات باران منتشر شده است.
۳- متاسفانه نامه ی اسماعيل خويی عزيز به اخوان ثالث را در اختيار ندارم , آنچه نوشتم به اتکا ی حافظه ام است.
۴- کيهان و کيهان هوايی , سال ۱۳۶۴, بخش اعظم اين مصاحبه در جلد سوم منبع شماره ۲ آمده است. ( رابطه " ورع مطبوعاتی" و سانسور در فرهنگ آخوندی چيزی شبيه رابطه ی تعزير و شکنجه است!)
۵- نشريه " يا لثارات الحسين" , نشريه انصار حزب الله , شماره ۲۷ , سيزدهم ارديبهشت ۱۳۷۵
۶- شهروند( تورنتو), سال ششم, شماره ۲۷۵ , ۱۴ آبان ماه ۱۳۷۵
۷- سخنرانی آيت الله خامنه ای در جمع گروهی از ناشران , ارديبهشت ماه ۱۳۷۸- آپريل ۱۹۹۹
۸- وبلاگ ف.م.سخن ,( برگرفته از تارنمای گويا) ," از آيت الله خامنه ای و لغت نامه ی دهخدا .....",.۳۰ دی ماه ۱۳۸۶
۹, ۱۰, ۱۱ – " تکريم شعر و شاعری در شب ميلاد کريم اهل بيت (ع) , تارنمای خبر گزاری دانشجويان ايران ," ايسنا" سرويس فرهنگ و ادب- ادبيات , مهر ماه ۱۳۸۶