یکشنبه 11 فروردین 1387

رقابت و آزادی، نقد مهره جادويی ليبراليزم، احمد فعال

احمد فعال
اگر سياستمداران بنا به تعهدی که به قدرت دارند نمی توانند از کاربرد واژگان قدرت امتناع کنند، ليکن روشنفکران که تنها در برابر آزادی و حقوق و کرامت انسان متعهد هستند، بايد بيان خود را بيش از بيش از فرهنگنامه قدرت خارج کنند. جهان بدون رقابت شايد از خلال پالايش دائمی زبان و بيان، افق های خود را برروی بشريت باز کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

کوشش داشتم تا اين بحث را پيش از انتخابات نهمين دوره مجلس شورای اسلامی به نظر خوانندگان برسانم که متاسفانه به دلايلی که نشد، ديگر در نگارش و ارسال آن تعجيل نکردم. اما از آنجا که اين بحث ناظر به جستجو در دو حوزه بيان آزادی و قدرت است، گذر زمان آن را از حیّز فايده نمی اندازد.


پرسشها در جهان بدون رقابت
اينکه چرا نويسنده معتقد است و در بسياری از نوشته های خود آورده است که واژه و مفهوم رقابت، به حوزه بيانی قدرت وابسته است، اکنون اين پرسش به ميان می آيد که، با کنار گذاشتن واژه رقابت، آيا چه واژه و مفهوم بديلی وجود دارد که با حفظ فعاليت های مدنی، در بيان آزادی کاربرد داشته باشد؟ شايد خواننده وقتی تأمل خود را بيشتر می کند، در می يابد که با کنار گذاشتن واژه رقابت، بسياری از فعاليت ها که به نحوی يا متکی به رقابت هستند، يا منتج از اصل رقابت هستند و يا به نحوی به رقابت منجر می شوند، از عرصه زندگی مدنی خارج می شوند. آيا با کنار گذاشتن اين واژه و يا هر واژه ای که حاوی مفهوم رقابت است، زندگی مدنی از ميان نمی رود؟ به عنوان مثال،
۱- آيا می توان مسابقات ورزشی را که ماهيت و چيستی آنها بر اصل رقابت استوار هستند، از عرصه زندگی امروزی کنار گذاشت؟ آيا همين مسابقات نيستند که بيش از نيمی از جمعيت جهان را مجذوب خود کرده اند؟ آيا همين مسابقات نيستند که انگيزه ورزيدن می آفرينند و از اين راه کمک بزرگی به سلامت جسمی و فکری بشريت می کنند؟ آيا تأمين سلامت جسمی و فکری، بخشی از آزادی انسان نيست؟
۲- آيا روابط داد و ستد و هر نوع فعاليت اقتصادی، بر اصول رقابت انجام نمی شوند؟ آيا با حذف رقابت از فعاليت های اقتصادی، همه اقتصادها به کارتل ها و انحصارات بزرگ تبديل نمی شوند. آيا همين کارتل ها و انحصارت بزرگ نبوده و نيستند که بزرگترين مانع توسعه آزادی هستند؟ آيا تجربه ها نشان نداده است که از ميان بردن رقابت در اقتصاد، با اقتدار دولت های توتاليتر و ضد آزادی روبرو بوده است؟
۳- اگر واژه و مفهوم رقابت را از عرصه انتخابات و مبارزات سياسی احزاب و گروه بندی های اجتماعی و سياسی حذف کنيم، فضای انتخاب و آزادی را عملاٌ مسدود نمی کنيم؟ آيا به موجب همين رقابت ها نيست که جامعه می تواند انتخاب اصلح داشته باشد؟
۴- بسياری از حوزه های اجتماعی و فرهنگی، مانند دانشگاه ها و سازمان های کار به دليل اصل ندرت در اقتصاد، فراوانی تقاضا، کمبود فضا و ظرفيت های کافی برای جذب نيروی انسانی، ناگزير از انتخاب اصلح هستند. به همين دليل پيش از هر انتخاب نوعی رقابت ميان نيروهای کار و نيروهای آماده به تحصيل ايجاد می شود، تا مستعدترين و شايسته ترين افراد جذب اين حوزه ها شوند. آيا با از ميان رفتن رقابت هم از يک سو، سازمان های کار و دانشگاه ها، محل بی استعدادها و ناشايسته ها نمی شوند؟ آيا با از ميان رفتن رقابت، فضا برای جايگزينی ضوابط و معيارهای عينی به جای روابط مبتنی بر مصلحت ها، باز نمی شود؟ آيا اين جايگزينی ها، خود عاری از آزادی نيستند؟
۵- درست است که رقابت در بعضی از فعاليت ها منجر به روابط تخريبی می شود، اما در اين ميان، هستند حوزه ها و فعاليت هايی که به نوعی به رقابت سالم و سازنده دست می زنند. مثلا شرکت در کنکور نوعی رقابت سازنده و سالم است و يا تشويق دانش آموزان به تحصيل و پيشی گرفتن از ديگران، تشويق به نوعی رقابت سالم و سازنده است. آيا با از ميان رفتن رقابت، چنين فضای رشدی از جامعه سلب نمی شود؟
بسياری از پرسش های بالا و پرسش های ديگر درست می نمايند، وقتی جامعه ای را و جهانی را از پيش بر اصول و پايه های قدرت بنا می کنيم. حذف تجاوز در سراسر جهان تقريبا محال است، زيرا به غير از امکانات و راه حل ها که وجود ندارند، حذف تجاوز منجر به بيکاری و فقر فراوان در جهان می شود. با حذف تجاوز ميليون ها نفر نيروی کار در ارتش ها، در سازمان های پليسی، در سازمان زندان ها و در دستگاه های حقوقی و قضايی در سراسر جهان، بيکار و فقير می شوند.

رقابت در جهان واقعی يا جهان مجازی؟
تمام دلايل، وقتی جهانی را و جامعه ای را با ساخت قدرت بنا می سازيد، درست هستند. چه آنکه، طبيعت قدرت رقابت آميز و سراسر مملو از تضادها و خصومت هاست. طبيعت قدرت سلطه برنهادها، برآدميان، بر چيزها تا اشياء است. از اين بيشتر، وقتی قدرت به ساخت تبديل می شود، حتی آدميان فاعلان قدرت و سلطه نيستند. قدرتمدارها نيز به ظاهر عامل و فاعل سلطه اند. اما در حقيقت آنها نيز تحت انقياد روابط و ساخت قدرت قرار دارند. داستان شيئی شدگی انسان که از زمان مارکس مطرح بود و هورکهايمر و آدرنو به درستی در ديالکتيک روشنگری مورد بحث قرار دادند، دلايل آشکار بر تفوق ساخت قدرت بر فاعلانی است که خود را به مجاز کنشگران قدرت می شناسند. از اين نظر، رقابت نه تنها روش تسلط افراد بر افراد، بلکه از اين بيشتر، روش تسلط نهادها در رابطه «سلطه و زير سلطۀ» خودِ آدميان است.
جهان کنونی ، جهان سلطه گر و زير سلطه ست. از نقطه نظر قدرت، جهان بدون رقابت تقريباٌ امری محال است. تنها جهانی که در آن رقابت وجود داشته باشد، جهان واقعی است. تصوير جهان بدون رقابت، تصوير جهانی بدون اقتصاد و پيشرفت های مادی است. چنين جهانی صرفا در انحصارت مطلق و نفی آزادی ها تحقق پيدا می کند. با اين وجود، بايد توجه داشت که در همين جهان مطلق، رقابت نيز وجود دارد. با اين تفاوت که رقابت ها در جهان قدرت نه بر اصل آزادی، بلکه بر اصل قدرت و اندازه قدرتِ طرف های رقيب صورت می گيرد. نتيجه اينکه، جهان بدون رقابت ، جهان انتزاعی است.
اما از نقطه نظر آزادی، واقعيت نقاط زمان و مکانی نيست که کانون های قدرتمند پيشاروی انسان باز می کنند. امر واقعی با امر مجازی در جهان قدرت وارونه می شوند. واقعيت مجموعه نقاط زمان مکانی است که فرد فرد جامعه با آن تماس و کنش ورزی مستقيم دارند. رقابت حاصل روابط واقعی انسان با انسان و انسان با طبيعت نيست. رقابت تنها در دنيای فرضی قدرت واقعی می نمايد. تلاش ها برای آزادی، تلاش برای وارونه کردن دنيای فرضی قدرت با دنيای واقعی انسان نيز هست. اگر دنيای فرضی قدرت همين امرهای واقعی است که هست و اگر از اين امرها هيچ گريزی نيست، پس مبارزه کردن برای تغيير آنچه که هست، بی معناست. توضيح اينکه، امر واقعی با واقعيت دو چيز متفاوت هستند. واقعيت، امرهای واقعی است که با آزادی انسان يکی است. ليکن امرهای واقعی قدرت، حاصل روابطی است که ميان انسان با دنيای مجازی ايجاد می شود.
مبارزه و تلاش برای آزادی ، تلاش برای از ميان بردن دنيای مجازی است. اگر «امرهای واقعی» را مساوی «واقعيت» بدانيم، پس از امرهای واقعی نمی توان اجتناب کرد. در حالی که بسياری از امرهای واقعی وجود دارند که بشر از آن اجتناب می کند. به عنوان مثال وجود دولت ها و نهادهای قدرت امرهای واقعی هستند، اما مبارزه برای تغيير دولت ها، «واقعيت» و برابر با آزادی انسان است. تجاوزها به حقوق، نابرابری ها، سرقت و تبهکاری ها، جنگ ها و ستيزها، همه امرهای واقعی هستند که اتفاقاٌ سراسر تاريخ بشر حکايت از همين امرهای واقعی است. وجود بيماری ها امرهای واقعی هستند که در واقعيت وجود دارند. اگر با تصور اين واقعيت که از ميان بردن رقابت، بسياری از مناسبات در حوزه های اقتصاد و سياست بهم می ريزند و بدين سياق بايد تسليم رقابت شد، بايد تصديق کرد که وجود بيماری ها امرهای واقعی هستند که در واقعيت وجود دارند، با اين وجود بشر هرگز تسليم بيمارها نشده است. مبارزه برای از ميان بردن کامل بيماری ها ادامه دارد. اگر اين تصور درست بود که وجود بيماری ها موجب پيشرفت های چشمگير در علوم پزشکی شده است و ايده از ميان بردن کامل بيماری ها، مساوی است با از ميان بردن همه دست آوردها مانند، اکتشافات و تحقيقات، تأسيسات بيمارستانی و ميليونها انسان شاغل در اين بخش، اين ايده انتزاعی تلقی می شد. همين قياس در باره جرم، بزهکاری و پيشرفت ها در نظامات حقوقی و جزايی و ميليون ها نيروی شاغل در اين بخش، صحيح است. به همين قياس توجه کنيد به دروغ گفتن ها و مصلحت انديشی ها که در بسياری جهات اسباب پيشرفت های مادی و حيثيتی شده و گره از بسياری از مشکلات قدرت باز گشوده است.
تميز ميان آنچه امر واقعی است با واقعيت، به کاربرد عقل انسان بازمی گردد. عقل ابزاری چون به محاسبه سود و زيان چيزها در رابطه با «ابزارها و هدف ها» می پردازد، از محاسبه چيزهايی که آثار مستقيم و غير مستقيم بر کرامت انسان می گذارد، ناتوان است. از نقطه نظر اين عقل، دروغ گفتن و مصلحت انديشی کردن گاه می تواند انسان را در کارزار زندگی اجتماعی به پيش برد، اما اين عقل از ديدن اين حقيقت که انسان با دروغ گفتن ابتدا به تخريب خود به مثابه انسان می پردازد، بعد به تخريب روابطی می پردازد که در اعتماد به وجود می آيد، چشم پوشی می کند. اين حقيقت را نمی بيند که با همان مقياس سود و زيان، هيچ سودی نمی تواند جبران تخريب هايی باشد که به اصل انسانيت و پيوندهای انسانی وارد می شود. به همين قياس، رقابتی کردن حوزه های زندگی اجتماعی، به حيث تضادها و نابرابری هايی که پديد می آورد و به حيث روابط سلطه، هرچند به ظاهر موجب پاره ای از پيشرفت ها می شود، ليکن وجود تضادها و نابرابری ها تهديد کننده امنيت اجتماعی و اخلاقی و در نتيجه تهديد کننده کرامت انسان خواهد شد.
اگر رابطه «رقابت و پيشرفت» را بايد از طريق استدلال اثبات کرد، ليکن رابطه ميان «بيماری و پيشرفت» به ديده آشکار قابل اثبات است. با اين وجود، بشر هيچگاه از تصور اين حقيقت که بيماری را کاملاٌ ريشه کن کند، دست برنداشته است. بنابراين، هر چند واقعيت امر گريز ناپذير هستی انسان و جامعه هاست، زيرا با آزادی انسان يکسان است، اما امرهای واقعی اجتناب پذير هستند. چه آنکه، اصل معنا در آزادی و در مبارزه انسان برای آزادی، همين وجود اجتناب پذيری امرهای واقعی است. راست بودن رقابت از فرض گرفتن امرهای واقعی منتج می شود. با تغيير فرض های خود ، امر واقعی به موجب مبارره و تلاش برای آزادی، به واقعيت تبديل می شود.

چگونه واژه رقابت در بيان قدرت استفاده می شود؟
واژه رقابت حاوی ويژگی هايی است که در بيان قدرت استفاده می شود. اکنون اگر ويژگی های رقابت را با ويژگی های قدرت تطبيق دهيم، جايگاه اين واژه را در گنجينه لغات خواهيم يافت. به اين ويژگی ها توجه کنيد:
الف) وجود رقابت مستلزم وجود يک رابطه ثنوی است. دو رقيب اگر با هم ائتلاف کنند و يا مساعی مشترک به خرج دهند، رقابت ميان آنها از ميان می رود. همچنين اگر دو رقيب به حوزه های نفوذ و فعاليت يکديگر بی اعتنا باشند، بازهم رقابت معنای خود را از دست می دهد. مثلاٌ دو بنگاه اقتصادی وقتی به حوزه های فعاليت و نفوذ يکديگر بی اعتنا باشند، و هر يک برای خود حوزه ای به غير از حوزه فعاليت ديگری داشته باشد، قطعاً نمی توان گفت اين دو بنگاه اقتصادی رقيب يکديگر هستند. از اينجا به ويژگی های دوم رقابت می رسيم،
ب) وجود رقابت مستلزم وجود منافع متقابل است. بدون منافع متقابل، رقابت فاقد معنا و محتواست. اينکه تصور شود که تضارب منافع متقابل، به منافع مشترک جامعه منجر می شود، به غير از اينکه به لحاظ منطقی چنين رابطه ای قابل اثبات نيست، معلوم نيست که منافع مشترک جامعه، چگونه منافعی است که از راه سلطه و تفوق رقبا بر يکديگر بدست می آيد؟
ج) تأمين منافع حاصل از رقابت از روش هايی تحصيل می شود که روش های کسب قدرت است. يکی از اين روش ها، پنهان کردن شيوه توليد کالايی است. به عنوان مثال شرکت های توليد مواد غذايی برای کسب موفقيت و تصرف بازار، روش های ساخت و توليد کالاهای خود را از ديد رقبا پنهان می کنند. احزاب سياسی نيز در پنهان کردن روش های کسب قدرت، کم از شرکت های توليد کالايی ندارند. اين احزاب در نوع مذاکرات درون حزبی که با هدف چيره شده بر رقبا، در کارزار سياست انجام می شود، از روش های شنود و جاسوسی گرفته تا سانسور و قلب حقيقت، خود داری نمی کنند.
د) هدف از رقابت چيرگی است. تأمين منافع از راه چيرگی بدست می آيد. گاه نفس چيرگی برای بعضی از رقبا به هدف تبديل می شود. به غير از «چيرگی و پيروزی در چيره شدن»، هدف ديگری نمی توان برای رقابت جستجو کرد. هرگاه رقبا از هدف «چيرگی و يا پيروزی در چيره شدن» دست بردارند، رقابت از ميان می رود. رقابت منصفانه، اصطلاحی متناقض نماست. چسباندن واژه انصاف به رقابت، تهی کردن رقابت از هدف خود است. کسانی که از رقابت منصفانه ياد می کنند، بايد پاسخ دهند، انصاف برای چی؟ آيا اگر انصاف مانع از پيروزی و چيرگی شود، رقبا به خاطر انصاف از هدف دست برمی دارند؟ در اين صورت از خود رقابت دست برنداشته اند؟ وقتی آزادی و يا عدالت را هدف قرار می دهيم، حفظ و صيانت از کرامت و حقوق اساسی انسان نيز در زمره اهداف قرار می گيرند. اما هيچ کس تا کنون مدعی نشده است که مفاهيمی چون، کرامت و منزلت انسان، از جمله اهداف رقابت محسوب می شوند. بنابراين انصاف به خرج دادن يا حفظ کرامت انسان، از جمله اهداف رقابت نيستند. هر جا حرمت و کرامت انسان هدف قرار گيرد، در همانجا رقابت به پايان می رسد. اگر گفته شود، رقابت کردن با هر روشی جايز نيست، معنای اين گفته جز اين نيست که رسيدن به اهدف رقابت، با هر روشی جايز نيست. در نتيجه وقتی به تنزيه روش های رقابت می پردازيم، معنای آن جز اين نيست که در «رقابت کردن»، چيرگی با هر روشی جايز نيست. اما دقيقا بايد توجه داشت که مفهوم «جايز نبودن» چيزی نيست که از دل مفهوم رقابت بيرون بيايد. اين آن هدفی است که ما به دلايل اخلاقی با توقف رقابت (جايی که هدف رقابت کوشش دارد تا اخلاق را پشت سر بگذارد) به رقابت می چسبانيم. در حقيقت، چسباندن اين دو مفهوم زمانی رخ می دهد که يکی ديگری را حذف می کند. اين همه هدفی است که نويسنده کوشش دارد تا با مخاطب خود در ميان بگذارد.
ه) رقابت متضمن مفهوم نابرابری است. اگر رقبا در تمام روش ها، امکانات و ابزاری که برای دستيابی به هدف انتخاب می کنند، کاملاٌ مساوی يکديگر باشند، وصول به هدف و چيرگی بر يکديگر، عملا غير ممکن می شود. توجه کنيد که نقطه هدف برای رقبا هميشه نقطه مشترک است. در «نقاط غير مشترک هدف» رقابت وجود ندارد. پيشتر اشاره کردم که چگونه مفهوم رقابت در تلاقی دو نقطه هدف مشترک صورت می گيرد. به همين دليل اگر بنا براين باشد که طرفين رقابت، هم در «نقطه هدف مشترک» مساوی باشند و هم در امکانات و ابزارها، رقابت از ميان می رود. در نتيجه هيچگونه برتری و تفوقی در ميان نخواهد بود. بدين سياق است که رقبا بايد به نوعی با پيشی گرفتن در ابزارها و امکانات، امکان تفوق و برتری بر يکديگر را به وجود بياورند. «نو به نو» کردن روش های رقابت، مانند روش های بازاريابی، تبليغات، تغيير شعارها و علائم تجاری و سياسی، وعده و وعيدهای مختلف مانند خدمات پس از فروش در تجارت و يا خدمات پس از قدرت در سياست، روش های برتری جويی، برای پيشی گرفتن از رقيب است. مثلا در همين انتخابات اخير، اصلاح طلبان به اين نتيجه رسيدند که يکی از دلايل شکست آنها در انتخابات پيشين، بی اعتنايی به شعارهای اقتصادی مردم بود. لذا بايد در انتخابات پيشارو، شعارهای اقتصادی و عدالت اقتصادی را نيز در زمره شعارها و تبليغات خود بياورند. ملاحظه می کنيد، در اينجا اعتقاد و يا عدم اعتقاد به شعارها، مهم نيست. چنانچه جناح اصول گرا و ارزش گرا که اصلاٌ به اقتصاد معتقد نيستند و ای بسا اقتصاد را مشی حيوانی بدانند، در انتخابات قبلی برای پرکردن فضای خالی که اصلاح طلبان در اين حوزه به وجود آوردند، به شعار اقتصاد، رفاه عمومی و عدالت اقتصادی روی آوردند. به عبارتی، رقابت نوعی زورآزمايی است. اگر منتجه زور طرفين رقابت مساوی باشد، منتجه نيروها به صفر می رسد. پس ناگزير بايد برای تفوق يافتن، اشکال مختلف نابرابری ها وجود داشته باشند.
بدين ترتيب ملاحظه می کنيد، چگونه واژه رقابت با حمل مفاهيمی چون چيرگی، ثنويت، تضاد، تقابل منافع، نابرابری، تا حتی دروغ گفتن و پنهان کردن، در گنجينه واژگان «بيان قدرت» قرار می گيرد. هر گونه استفاده از اين واژه و با هر هدف، ساخت بيانی گوينده را به بيان قدرت نزديک می سازد. جستجوی هدف آزادی و دموکراسی با مضمون رقابت منافات دارد. در کشورهای دموکراسی نيز که وجود دموکراسی را با رقابت جداناپذير می شناسند، بنا به گزارشی که نويسندگان دام جهان گرايی ارائه می دهند، اين دو، برادران جدايی ناپذير خوبی برای يکديگر نيستند. رقابت اگر برای طبقات قدرتمند دست آوردهايی داشته است، اما برای طبقات فرودست فاجعه آفرين بوده است. آن دست نامرئی که آدم اسميت از آن ياد می کرد، تا به موجب رقابت همه از آن بهره مند می شوند، عملا توهمی بيش نبود. زيرا آدام اسميت شرايطی برای رقابت در نظر داشت که تحقق پذير نبودند. چه آنکه دو فرض اساسی آدام اسميت، يکی «تساوی شرايط عرضه» برای همه توليد کنندکان کالا و دوم «قطره ای از دريا بودن» هر عرضه در ميان عرضه کل، شرايطی نبودند که در اقتصاد بازار تأمين شوند. اقتصاد بازار، اقتصاد نابرابری و هضم ضعيفان در دستگاه هاضمه قدرتمندان است. بنابراين آن ترنم برابری که از لطافت الحيل دست نامرئی بيرون می تراويد، در اقتصاد بازار به رشته تنومند نابرابری ها منجر شد و غير از اين هم ممکن نبود.

جهان بدون رقابت
اکنون اين پرسش به ميان می آيد که با فرض درست بودن نقد نويسنده در باره رقابت، آيا جهان بدون رقابت ممکن است؟ آيا همچنان که راسل می گويد، با از ميان رفتن رقابت، انگيزه ها از ميان نمی روند؟ آيا بسياری از رويکردهای زندگی اجتماعی مانند، مسابقات ورزشی، مبارزات انتخاباتی، وضعيت اشتغال و تحصيل و يا آنچه که به رقابت های سالم و سازنده موسوم است، همچنان که در ابتدای بحث گفتيم، دچار اختلال يا توقف نمی شوند؟ آيا ترکيب مقوله ای چون رقابت سالم، صحيح است؟
در پاسخ اين پرسش ها بايد گفت : وجود يا عدم وجود چيزها، به غير از آنچه که در واقعيت نفس الامر وجود دارد، به مفروضات ما در اين جهان وابسته است. در جهان مفروض، از ميان رفتن رقابت تقريبا غير ممکن است، همچنانکه از ميان رفتن تجاوزها، تبعيض ها و از ميان رفتن بيماری ها غير ممکن هستند. با تغيير مفروضات ما در جهان، جهان بدون رقابت نه تنها ممکن، بلکه عين آزادی انسان می شود. در جهان مفروضِ رقابت، هم فعاليت های اقتصادی و هم علم اقتصاد بر «اصل ندرت» فرض شده اند. اما پژوهشگران اقتصاد هرگز خود را و جامعه جهانی را در برابر اين پرسش قرار نداده اند که، اقتصاد ندرت ساختمان علمی خود را در جهانی بنا ساخته است که استثمار از يک سو و تخريب از سوی ديگر آن، جامعه ها را به شدت تهديد می کند. اقتصاد ندرت، هرگز حجم توليدات تخريبی، که بيش از ۷۰ درصد حجم کل توليد در جهان را تشکيل می دهد، به حساب نياورده است. اقتصاد ندرت به محاسبه اين حقيقت نمی پردازد که، اگر بخش عمده ۳۰ درصد باقيمانده را صرف جبران تخريب ها کنيم، عملا چيزی از توليدات در سبد توليد جهانی باقی نمی ماند. اکنون اگر بر اين حجم، اندازه نابرابری ها و تکاثرها را اندازه بگيريد، ملاحظه خواهيد کرد که نه تنها اقتصاد ندرت، بلکه اقتصاد ناياب نيز قادر به متوازن کردن عرضه و تقاضای جهانی نخواهد شد. در اين صورت در شگفت خواهيم ماند که چگونه و چرا برای بدست آوردن همين اندک توليدات باقيمانده، انسان گرگ انسان نيست؟ اکنون خواننده محترم با يک براورد ساده به اهميت مبارزات برای آزادی و حفظ کرامت انسان در خواهد يافت. خواهد يافت، چگونه است که به يمن مبارزه برای آزادی، در اقتصادی که سراسر در شعاع تبهگنی های ناشی از استثمار و تخريب قرار گرفته است، هنوز انسان به گرگ خويش بدل نشده است؟
اکنون اگر رابطه انسان با طبيعت، که از آغاز بر قدرت و تخريب بنا شده است و می رود تا تهديد محيط زيست، مهمترين و اولی ترين معضل جهانی گردد، به رابطه آزادی و هم خويشی با طبيعت بدل شود، آيا بازهم اقتصاد ندرت، پايه فعاليت ها قرار می گيرد؟ آيا اگر رابطه انسان با انسان که از آغاز بر اصول راهنمای قدرت شکل گرفته و می رود که جهانی را در ساهچال قدرت به کام مرگ دستجمعی بشريت بخواند، بر اصول راهنمای آزادی و حقوق ذاتی انسان شکل می گرفت، مجال برای اقتصاد ندرت باقی می ماند؟ آيا اگر سرگرمی ها به فرهنگ تبديل نمی شد، مسابقات ورزشی نظير آنچه که در دنيای فوتبال و انواع مسابقات خشونت آفرين می بينيم، موقعيتی مانند امروز می يافتند که اينچنين کرامت انسان در تهديد تبهکاران و مافياهايی مالی قرار گيرد؟ آيا جداٌ از نظر حقوق و کرامت انسان، اين حجم از داد و ستد های پولی که در مسابقات حرفه ای و قهرمانی رد و بدل می شود، تهديد کننده نيستند؟ آيا کدام فعال حقوق بشر و کدام انديشه گر تصديق نمی کند که خشونت ها در پاره ای از مسابقات ورزشی، جز تجديد حيات عصر بربريت نيست؟ آيا همين اقتصاد بازار نيست که به يمن رقابت، به مافياهای مالی امکان می دهد تا با تقليل «فرهنگ تا حد سرگرمی»، جهانی را به وجود بياورند که همه استعدادها به جای از ميان بردن نابرابری ها و تبعيض ها و به جای از ميان بردن خشونت های تهديد کننده، به سمت توليد تکنولوژی های سرگرمی سرازير شوند؟
جهان بدون رقابت ممکن است، زيرا مبارزه برای آزادی ادامه دارد. آزادی تنها رهايی از قيود سياسی و يا اجتماعی نيست، هر چند آزاد شدن از اربابان فرهنگ و سياست، مهمترين بخش از آزادی انسان است. اما بايد دانست، مهمتر از آن، آزاد شدن از هرگونه روابط سلطه و از آنجا، آزاد شدن از زندان قدرت، مهمترين بخش آزادی انسان محسوب می شود. هنوز آزادی ها در اين بخش به درستی راه و روش خود را نيافته است. مبارزه برای آزادی اغلب استوار بر اصول راهنمای قدرت هستند. انسان امروز و فردا بايد دريابد، اصول راهنمای آزادی بايد از جنس آزادی و با زبان و بيان آزادی صورت گيرد. بدين ترتيب با تغيير بيان از بيان قدرت به بيان آزادی و قرار دادن هر واژه در گنجينه لغات خود، مهمترين گام در راه جهان بدون رقابت و سلطه، برداشته می شود. اگر سياستمداران بنا به تعهدی که به قدرت دارند نمی توانند از کاربرد واژگان قدرت امتناع کنند، ليکن روشنفکران که تنها در برابر آزادی و حقوق و کرامت انسان متعهد هستند، بايد بيان خود را بيش از بيش از فرهنگنامه قدرت خارج کنند. جهان بدون رقابت شايد از خلال پالايش دائمی زبان و بيان، افق های خود را برروی بشريت باز کند.

Ahmad_faal@yahoo.com

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'رقابت و آزادی، نقد مهره جادويی ليبراليزم، احمد فعال' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016