سه شنبه 11 تیر 1387

زبان يک منتقد قدرت ليبرال، شرحی بر ديدار با نوام چامسکی زبانشناس بزرگ قرن، عرفان قانعی فرد


قبل از آوردن گفتگويم با او می خواهم در ذهنم از آنچه از او تصوير کردم سخن بگويم : اما درباره چامسکی صحبت کردن مشکل است او بسيار رک و صريح حرف می زند و اکثر تظاهر به دانايی و فهم ندارد و تکيه کلامش متضاد است يا گاه می گويد : متاسفانه در اين باره چيز زيادی نمی دانم ... حقيقتا شک دارم " و... که خود نشانه آن شک علمی در سخنانش و شنيدنش و کلامش می باشد و گاه بر اساس يک مدرک و سند عين قاضی دادستانی حرفش را می گويد .

چامسکی – پيرمردی مهربان و دوست داشتنی – در کنار زبانشناسی تاريخ دانی خوش حافظه است . کسی که از ابتدا با معرفی استاد ارجمند – دکتر مجدالدين کيوانی – با او آشنا شدم و به شوق او زبانشناسی خواندم و شايد خواندن ديگر کتابهای او – غير زبانشناسی – مرا شيفته خواندن آثارش و جستن افکارش نمود . و هر از گاهی به ديدارش می روم گاه به ندرت ۲ ساعت گاه به عادت ۴۵ دقيقه. گاهی با او در تاريخ معاصر عراق کورس ميگذاشتم اما زهی خيال باطل !

اين زبانشناس بزرگ قرن؛ با اقتدار از تاريخ بشری سخن ميگويد هرچند بيشتر او از فعالان حوزه نقد سياسی در امريکاست و مطابق گفته خودش دولت امريکا را مخاطب سخنان و نظرياتش نمی داند و مخاطبش را جنبش فکری و مردمی جامعه می داند که خود را هم جزيی از ان می شناسد و تکامل و شکل گيری ان را بر تصميم گيری دولت و حکومت موثر می داند . صاحبان مقام را هيچگاه جدی نمی گيرد و مورد خطاب هم قرار نمی دهد و همواره طعنه می زند و هراسی هم ندارد تا به دليل قدرت و مقام انها مورد شماتت قرار گيرد . گاهی کشوری را ياغی می نامد و سياستی را رياکارانه و از فرمان بری و بندگی جامعه عوام نفرت دارد و حق دفاع انسانی را برجسته می کند.

با اقتدار اشتباه راهبردی مسئولان کار به دست را گوشزد ميکند و عاملان ارتکاب به ترور و زور را محکوم ميکند و سردمداران که با اعمال تهديد و ارعاب و خشونت ؛ سياست دولت را تعريف می کنند ناقص حق انسانی می شناسند و در نگاهی به فهرست گفتگوهايش پيداست که تا چه حد از بازی قدرت سلطه گران بيزار است و ايجاد غوغا و جنجال برای بقا را فريب کاری قدرتمدارها بر می شمارد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

چامسکی زبانشناسی است که امروز شايد تعريف عادی زبان را که صرفا برای انتقال پيام و برقراری ارتباط ساده ميان جامعه بشری باشد را به کار نگيرد و او زبان را برای نقد و گشودن مباحثه و ذکر کژی و کاستی ها به کار ميگيرد زبانی که چندان مقبول طبع صاحبان قدرت نيست . وی نظريات خود را دنباله انديشه های دکارت می داند و نظام زبان را شالوده ای فطری و ژنتيک می داند و دانش امروز بشر از مغز انسان می تواند چالشی را برای نظريه وی پديد اورد.

و اگر درباره زبان کسی هم کشل داشته باشد بی پرده نظر می دهد ؛ يک بار با صراحت گفت که با ابهام فوکو مشکل دارد " در رابطه با کارهايش مشکل من اين است که خود متن را نمی فهمم و سعی ميکنم ان را به زبان خودم ترجمه کنم تا بفهمم ولی اينجا هم مشکل پيش می ايد و نمی دانم چقدر از چيزهايی را که نرسيده و يا غافل بوده و يا مايل به گفتنش ، اما من از دست داده ام " و در اينجاست که چامسکی زبان را وسيله و ابزاری – شايد مانند يک چکش – بيشتر نمی شناسد که می توان با ان يا چيزی را ساخت و يا سر کسی را شکست . گروهی مانند ولفگانگ ، او را روشنفکری راديکال می دانند و يا فرناندز او را ديوانه ای درميان جناح های سياسی بر می شمارد و بروکس در گاردين او را با شک و ترديد روشنفکری بزرگ می داند و او را راديکال راديکال ها توصيف می کند که گاه دچار سو تفاهم است اما انگار حافظه ای شبيه به دوربين عکاسی دارد .

معمولا مراکز امنيتی – اطلاعاتی از زندگی سياسی خود مردم را دور نگه می دارند اما چامسکی می خواهد که مردم از ايشان سوال جدی بپرسند که چه چيزی می خواهد رخ دهد و البته خود را راوی صادق می شناسد. اما کسی مانند ويندشاتل معتقد است که شخصيت اکادميک و علمی او در حوزه زبانشناسی موجب شده است تا سخنانش مخاطب را زيادتر بيابد و با نگاهی جدی تر به نقدهايش توجه شود . اما نيويورکر او را مغز متفکر قرن بيستم می داند . در حالی که چامسکی خود را سياستمداری ليبرال می داند که بر اساس تحقيقات گسترده تاريخی روايت دارد و هماره بر اساس مکاشفه ها و نو يافته ها سخن نمی گويد گاه تکرار مکررات است و گاه ترکيبی از نظر شخصی و موارد تاريخی ؛ اما چامسکی را قهرمان نمی دانم و معتقدم که تقدس بی عيب و نقص بودن هم شايسته انسان و بشر ۲ پا نيست و انسان همواره همزاد اشتباه است اما چامسکی را زبانشناسی نابغه و تحليل گری صريح اللهجه و خوش حافظه در ساخت تصوير می دانم و به قول امريکايی ها او يک " God Flying" سياسی است . اما ريچارد وال وی را يک انارشيست می داند . گرچه هيچگاه نيويورک تايمز نگذاشت تا صدای منتقدانی چون او شنيده شود و اثارش اين ليبرال را هم درحوزه زبانشناسی ملغمه ای بی ارزش ناميد . اما رابرت الن درباره اش ميگويد بايد هم دوستش داشت هم از او متنفر بودم او انشتين فيزيک در زبانشناسی است ( منظور همان نظريه دستوری چامسکی در سال ۱۹۵۷ است که ان را انقلاب زبانشناسی می دانند )

چامسکی در پاسخ يکی از روشنفکرها گفت که نقد سياست دولت به معنای اقدام عليه ان کشور و ضديت با حکومتش نيست در سياست سرکوب و خودمحوری ؛ نقد جايگاهی ندارد و به هر حربه ای و تهمتی متوسل می شوند تا ان نقد به گوش نرسد و اين خود فشاری بر جريان ازادی است . او معتقد است که مردم بايد خود برای شناخت هويت خويش بکوشند و تحليل بنيادی هم از پيرامون داشته باشند گاه قدرت در کشوری به دست عده ای خاص متمرکز می شود و اين تمرکز قدرت اخلاق رفتاری را به سرکوب گری سوق می دهد تا برای حفظ سلطه و بقای قدرت اعمال کنند . او تبليغات را دارای يک نقش يکسان در دمکراسی در بازی متجاوزانه برای ديکتاتورها می داند و می گويد : نخبگانی که کنترل و سود می برند از سيستم سياسی ان را حفظ ميکنند تا سيستم جانشين و مخالف را دفع کند و به طور گزينشی به حکومت برساند و هدف طولانی درست بايد انتقال رسانه ها در حوزه عمومی باشد تا ابزاری همگانی و خارج از کنترل قدرت شخص باشند.... بسياری از مردم هر روز کار ميکنند و نمی پرسند که چرا چنين می کنند و هيچ چشم اندازی هم به اينده خود ندارند و نخبگان حکومتی سعی در ان دارند که مردم از خطوط و مرز ها و چهارچوب ها خارج نشوند .

چامسکی به وقايع جهان و سياست خارجی امريکا حساس است و دستاوردهای امريکا را هم به زير بوته نقد ميکشاند هرچند که اثارش پس از ۲۰۰۱ عمدتا به مسايلی درباره نقد جنايت و تجاوز و خشونت قدرت ها به نام حفظ امنيت می پردازد. در اولين اثرش درباره مسئوليت روشنفکران و گفتن حقايق درامور سياسی به فعاليت پرداخت و بيشتر بر خاورميانه و بی اخلاقی سياسی و نقش رسانه ای امريکا و روشنفکران دولتی در منطقی جلوه دادن ان سياست ها پرداخت .

چامسکی در متن سياسی اش برخلاف کتاب های زبانشناسی اش که عموما تئوری است ، به طرح پرسش می پردازد و چون به نوعی ليبراليسم اجتماعی معتقد است و در اين راستا هم تبليغات و مکانيسم اجتماعی – روانی قدرت مدارها را بر اساس عقايد ليبرال – بوروکراتيک نقد ميکند و نيز پيامد فجيع تهاحجم و ترور را گوشزد می کند چون او يک فيلسوف عقل گرا است.



او نمی خواهد از نقد کشورش دست بشويد اما هرچه باشد او يک امريکا است و حکومتش او را به قربانگاه نمی برد تا پيکرش را سلاخی کند و شاد در چنين سرزمينی است که او ظهور می کند و در سرزمينی ديگر از چهار گوشه جهان "که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون‌تر ست".

موقع خداحافظی از يک ديدار و گفت و گوی چالشی ؛ عکس بزرگ راسل در پشت در خودنمايی ميکند ياد سخنانش در کتاب آگاهی و ازادی افتادم که اشکار می سازد دانش و چگونه دانستن و چرا دانستن را با الهام از برتراندراسل به چالش ميکشد و هنوز هم فهم ان وجه های انسانی و اخلاق و دانش را مثلث فهم جهان می داند.

بوستون
شب اول تابستان ۱۳۸۷


اسامی لاتين افراد مورد اشاره در اين نوشته :
Wolfgang sperlich , Clinton fernandes , eman brockes , keith windschuttle , steven Robert allen

Copyright: gooya.com 2016