advertisement@gooya.com |
|
توضيح: اين يادداشت، سالها پيش نوشته شد و از انتشار در روزنامه های اصلاح طلب محروم ماند و عملا" سانسور شد.سپس آن را در قالب نامه ای به آقای خاتمی فرستادم. اين يادداشت، تصويری از آن دوران نشان می دهد، که برای حرکتهای پيش رو،بی فايده نيست.نمی توانم حسرت نخورم از اينکه گوش شنوايی برای شنيدن اين پيش بينی ها در ميان دوستان غفلت زده وجود نداشت و همانی شد که در اين نوشته پيش بينی شده بود...اينک آيا عصبانيت از اصلاح طلبانی که «می توانستند» سکانداری بهتری بکنند و نکردند،قابل فهم هست؟ تاريخ نوشته در لابلای اطلاعاتی که بدست ميدهد واضح است. به دورانی باز می گردد که هشدارها برای جلوگيری از تفرعن و غرور و تکرويهای جبهه مشارکت در انتخابات دوّم شوراهای شهر و روستا ناشنيده ماند و اولين شکست اصلاح طلبان در آن انتخابات رقم خورد... و آقای احمدی نژاد شهردار تهران شد.و سپس «دومينوی» شکست اصلاحات، آغاز شد!
ما يک "اکثريت اصلاح طلب" داريم و يک "اقلیّت مخالف اصلاحات"،که اين روزها به "گروه فشار" مشهور شده اند. موازنه معکوس و معنادار اين "اکثريت" و "اقلیّت" و نوع رفتارشان،بسيار آموزنده و جالب توجه است.
گروه فشاری که در هفته های اخير دوباره "بيش فعال" شده است، در طول سالهای گذشته،همچون يک گروه منظّم سازماندهی شده و اکنون يک اقلیّت قوی را شکل داده است که می تواند هر مراسمی را از شکل بياندازد و بسياری از تصميمات "اکثريت"را ناکام سازد.اين "اقلیّت مصمّم"،با رشد هسته ای و منسجم توانسته "هماهنگ" در عرصه ها حضور يابد و حتی شعارهای يکدستی در شهرهای گوناگون سردهند.آنها هسته های کوچک خود را گسترش داده اند و با بهره برداری از مجالس مذهبی و تشکيل هياتهای مذهبی، شکل گرفته و سازماندهی شدند. اکنون آنها به تدريج حتی نماينده مجلس و مدير و سفير و استاندارانی از ميان خود به بدنه حاکميت فرستاده اند.همچنين توان رسانه ای خود را نيز چنان تقويت می کنند که پله پله به اهداف سياسی و تصاحب مناصب کليدی نزديکشان کند. اکنون شهرداری تهران که يکی از بزرگترين بنگاههای مالی و فرهنگی و اجتماعی کشور است، در اختيار اين اقلیّت مصمّم است و ديری نخواهد پاييد که شمار مناصب فتح شده توسط اين اقلیّت منسجم،بسيار بيش از اينها خواهد شد.رمز اين موفقیّتها چيست؟و چگونه "اکثريت خواهان اصلاحات"، هر روز بيشتر از قبل، از اين "اقلیّت معدود" شکست می خورند؟ آينده اين اقلیّت منسجم و مصمّم و آن اکثريت بی انگيزه چه خواهد بود؟ و کداميک نظريه خود را برای اداره کشور بر کرسی خواهد نشاند؟
۱- راستش اين است که دولت و مجلس برآمده از "اکثريت"،قدر امکانات بالفعل و بالقوه خود را نمی داند و آنها را بلااستفاده وانهاده است. در حاليکه "اقلیّت مصمّم"از هر احتمالی ولو کوچک، نهايت بهره را ميبرد تا به مقصود خود برسد.
۲- "دولت اکثريت"به «کمیّت» نيروی سازنده ميليونها مردمی که خواهان اصلاحات هستند،بی توجه است.حال آنکه "اقلیّت مصمّم" با تشکيل هسته های کوچک و چندنفره،«کيفیّت» سرمايه اجتماعی خود را دائما" افزايش می دهد.
۳- "اکثريت"تلاش دارد قانون و قاعده بازی را تبليغ کند و "اقلیّت" دليلی برای التزام به قوانين و قواعد در خود نمی بيند. آنها نهايتا" يا قاعده بازی را به هم می ريزند يا آنکه قوانين بازی را چنان می چينند که پيروزی آنها را حتمی سازد.
۴- "اکثريت" به رغم در اختيار داشتن دو قوه مهم کشور و پشتيبانی مردمی،همواره از "مظلوم نمايی" استفاده ميکند و چنان متواضعانه از حقوق و وظايف خود چشم می پوشد که غالبا" با يک "اپوزيسيون منفعل" اشتباه گرفته می شود! متقابلا" گروه اقلیّت،به رغم کم تعداديش،در همه صحنه ها حاضر می شود و حتی تظاهر ميکند که اکثريت واقعی از آن اوست! چنان که گاهی ناظران بيخبر را به اشتباه می اندازد که نکند راستی اينها اکثريت جامعه اند؟!
۵- "اقلیّت مصمّم " از انگيزه بسيار بالايی برخوردار است.عنصری که کمبود آن در ميان اکثريت اصلاح طلبان،شديدا" احساس می شود.انگيزه بالای اقلیّت مصمّم برای فتح مناصب و مسئوليتها،به آنان انرژی فوق العاده و ولع بسياری داده و آموخته که با اتکا به نقاط ضعف حريف، می توانند اکثريت آرام يا بی انگيزه مردمان را دچار انفعال بيشتری سازند.آن اندازه که به "اکثريتی منفعل" تبديل شوند که ديگر هيچ اميدی به موفقيت ندارند.
۶- "اکثريت منفعل" در کشور ما، برخلاف جنب و جوش اوليه اش،اينک منفعل و بی انگيزه شده است. ديگر عزمی برای حرکت موثر در اين اکثريت منفعل وجود ندارد. رواج افسردگی،بی انگيزه گی،بدبينی و حسادت يا شايعه سازی و معضلات گوناگون، اکثريت را شقه شقه کرده و در عوض، هر روز آن اقلیّت مصمّم، با توانی تازه و برنامه هايی کامل، يکدست تر می شود و يک به يک به هدفهای خود می رسند.
۷- با اين همه،هنوز هم بزرگترين عامل تفاوت اکثريت و اقلیّت،تلقی آنها از "سياست" است. برای اکثريت، دين و اخلاق با سياست ممزوج اند و اين سيره اگرچه پسنديده است اما بارها اثبات شده که موثر نيست.متقابلا" از نگاه اقلیّت، حفظ ارزشهای موردنظرشان، با توسّل به هر روشی ،جايز به شمار می رود. اصلاح طلبان بدليل نوع نگاه و ملازمه ای که بين اخلاق و سياست قائل می شوند، اين روشها را مردود دانسته و از آنها خودداری می کنند. اما "اقلیّت" همه اين روشها را جزيی از سياست ميداند و قائل به انجام همه اين ترفندها بعنوان روشهای سياسی است. حتی اگر اين روشها،با معيارهای اخلاقی و بهداشتی(!)مورد نظر اصلاح طلبان، هماهنگی نداشته باشد.
***
اين نکات و بسياری مسائل ديگر درباره اين موازنه معکوس اکثريت و اقلیّت، می توانست اصلاح طلبان را برای درانداختن بهترين برنامه و يک طرح دقيق راهنمايی کند تا اينگونه در چنبره مشکلاتی که اين اقلیّت برای کل پروژه اصلاحات ايجاد کرده اند،گرفتار نيايند. اما چرا اصلاح طلبان از خنثی کردن کارشکنيهای اين اقلیّت مصمّم غفلت کرده و به مسائل ديگری غير از نيازهای مردم مشغول شدند؟ چرا سران اصلاحات،از هسته های مردمی که دوم خرداد را شکل دادند،غفلت کردند؟و چرا به سرمايه بی نظير نسل جوان کشور بی اعتنايی نمودند؟ چرا با انفعال و بی تدبيری خود،شادابی و عزم اکثريت مردم را به ياس و افسردگی مبدل ساخته اند و آنان را در چنبره مشکلات زيستی و معيشتی عملا"تنها گذاردند؟ چرا اصلاح طلبان،از فردای پيروزی دوم خرداد، هيچ سناريويی برای عمل به وعده ها و شعارهای خود ننوشتند و مدام بازيگر نمايشهايی شدند که ديگران کارگردان و صحنه گردان آن بودند؟
اوضاع بر همين منوال باشد،ترديد نکنيد که اين اقلیّت مصمّم، خواهد توانست سنگربه سنگر پيشروی کرده و مناصب و مسئوليتها را از دست اصلاح طلبان خارج سازد و ای بسا به مجلس و رياست جمهوری همدست يابد. آنان اراده و عزم و انگيزه ای را دارند که اگر حتی نيمی از آن همت، در ميان اصلاح طلبان پرشمار و کم انگيزه وجود می داشت، اکنون به بسياری از آرمانهای اصلاحات دست يافته بوديم.
در اين نبرد اکثريت و اقلیّت، پيروزی با اکثريت بی انگيزه و خسته نيست، بلکه پيروزی نصيب همان اقلیّتی خواهد بود که علاوه بر مصونيت آهنين، از "عزم آهنين" نيز برخوردارند،.چنين است که اين اقلیّت را بايد اقلیّتی مصمّم،منسجم و دارای عزمی آهنين دانست که "هندسه موازنه اکثريت/اقلیّت" را به هم زده اند.و اين اکثريت را از حالا بايد بازنده بزرگ ماهها و سالهای پيش رو فرض کرد! اين همه،جالب توجه و قابل تامل نيست؟