advertisement@gooya.com |
|
مقدمه:
وقتی در يک نظام اجتماعی و در يک نظام مديريت، حقيقت تحت تاثير روش اجرايی کار میشود و شيوه کاربردی کردن امور جانشين حقيقت میشود، وقتی در نظام مديريت، اصل «درست انجام دادن کار» جانشين اصل «کار درست انجام دادن» میشود، تحليل مديريت و نظام مديريت، علیالاصول به تحليل کارآمدی مديران تقليل پيدا میکند. تا آنجا که به روشهای کاربردی و اجرايی مربوط میشود، نيروی اثربخشی مديريت نيز تحت تأثير کارآمدی قرار میگيرد. در اين ميان وقتی از حقيقت پرسش میشود، وقتی از ضعفها و نابسامانیها در کشور سخن به میآيد، اغلب نظرها ضعف و ناکارآمدی مديران و نظام مديريت کشور را سرچشمه اصلی اين نابسامانیها میشناسند. اما آيا مديران در کشور ضعيف و ناکارآمد هستند؟ آيا نظام مديريت فاقد توانايیهای لازم برای برنامه ريزی علمی و اداره بنگاههای اقتصادی - اجتماعی است؟ اين نظر تنها در ميان نخبگان و روشنفکران رايج نيست، اصل آن به ديدگاههای عاميانه کوچه و بازار باز میگردد، که اغلب ضعف نظام مديريت و ضعف مديران در کشور را علت ضعفها و نابسامانیها میشناسند.
اما واقعيت چيست؟ آيا مديران کشور پس از سی سال تجربه و کارآزمودگی، بازهم ضعيف هستند؟ آيا مديران پالايشگاهها، مديران نيروگاهها، مديران کارخانجات و صنايع بزرگ و مديران شرکتهای بزرگ دولتی، همه ضعيف و ناکارآمد هستند؟ آيا تجربهها اين ادعا را تصديق می کنند؟ آيا اگر تجربهها نشان دهند که مديران کشور، نه تنها ضعيف نيستند، بلکه شاهد نيرومندترين کادر مديريت در کشور هستيم، بازهم پذيرفتنی است که ضعفها به ضعف مديريت تقليل پيدا کنند؟ تجربه سی سال گذشته، نظام مديريت کشور را چنان در کوران آزمون و خطاهای مکرر، دورههای مديريت و ارشديت، مشاهده دهها کشور خارجی و مطالعه صدها و هزاران گزارش از فراز و نشيبهای توسعه و برنامه ريزی، استفاده از رانتهای دولتی و گذراندن دورههای دانشگاهی، گردش وظايف و کار در دهها پست مديريت، گردش وظايف و مسئوليتها در دهها سازمان دولتی و خصوصی و نيمه خصوصی، آنها را چنان کارآزموده کرده است، که با يک چشمه میتوانند تغيير مديريت را از وزارت بهداشت و درمان، تا فدراسيون بدمينتون تا وزرات نيرو، در تجربهها بيازمايند. به کارنامه هر يک از مديران نگاه کنيد، وقتی رزومی يا خلاصه پرونده آنها را تورق میکنيد، ، فهرست مسئوليتها و گردش کار آنها به مثنوی هفت من میرسد. بنابراين نمیتوان مديران و نظام مديريت کشور را به لحاظ علمی و تجربه، ضعيف پنداشت. بايد علل ضعفها و نابسامانیها را در الويتها و ساختار فرهنگی نظام مديريت کشور جستجو کرد. در اين نوشتار کوشش میشود تا با تحليل تضادها و تعارضها در نظام مديريت کشور، و مطالعه در پايگان فرهنگی مديران، علل اصلی ضعفها جستجو شود. بحثهای تخصصی و دانشگاهی نيز تصوير مغشوش و مغلوطی از فرهنگ مديريت و فرهنگ مديران بدست میدهد. اين بحثها اغلب به موضوعاتی چون، فرهنگ سازمان، فرهنگ قومی، باورها و ارزشهای يک سازمان شامل: فرهنگ سلسله مراتبی، فرهنگ بازاری، فرهنگ مشارکت و حداکثر چيزی چون تکنيکهای ارتباطی مديران محدود میشود.
واقعيت اين است که نظام مديريت کشور از يک رشته تضادها و تعارضها رنج میبرد که میتوان آنها را سرچشمه واقعی نگرانیهايی دانست که در جامعه وجود دارد. اما پيش از شرح رشتهای از تضادها و تعارضاتی که دامنگير نظام مديريت است، تفسيری از دو پايگان فرهنگی مديريت در نظام فرهنگی آريستوکراسی و بورژوازی ارائه خواهيم داد و در خلال بحث نشان خواهم داد، چگونه نظام مديريت در ايران در هاله فرهنگی آريستوکراسی، زندگی میکند.
مطالعه در هاله فرهنگی مديريت
تعارضات و تضادهايی که در بدنه نظام مديريتی کشور پيله بسته است، شامل طرز تفکر، آداب و رسومی است که مديران را در يک هاله و يا پايگان فرهنگی، در تعارض و تضاد با ابزارها، ملزومات اداری و ساختار فيزيکی سازمانها و شرکتها قرار میدهد. هاله فرهنگی مديران، هاله آريستوکراتيکی است، اما ابزارها، ملزومات اداری و ساختار فيزيکی، فرآورده مدنيت بورژوازی است. مدنيت بورژوازی پديد آوردنده يک هاله فرهنگی است، که به کلی در تضاد با هاله فرهنگی آريستوکراتيک است. در حقيقت نخستين تعارض و تضاد در سازمانها و در نظام مديريت، تضاد و تعارض ميان هاله فرهنگی آريستوکراتيک و ملزومات اداری و ساختاری بورژوازی است. اما پيش از ورود به شرح تعارضات، اين فصل از نوشته حاضر را به شرحی درباره دو هاله فرهنگی ياد شده، اختصاص میدهم.
طبقه بورژوازی که امروز در نظامهای پيشرفته صنعتی وجود دارد، با طبقه بورژوازی در خاستگاه اوليه آن، بکلی متفاوت است. بورژوازی در خاستگاه اوليه، يک طبقه انقلابی و متوسط بود. اما از قرن نوزدهم به بعد، بورژوازی به يک طبقه مسلط و صاحب سرمايه تبديل شد. بورژوازی در قرون۱۶ و ۱۷ و ۱۸ در حلقه وسط ميان طبقه اربابان، شامل کنت نشينها، دوک نشينها، با طبقاتی چون واسالها و رعايا قرار داشت. اين طبقه از آغاز نه به زمين وابسته بود و نه به روابط اربابی. زيرا بورژواها از ميان تجار، صاحبان کارگاهها يا مينی فاکتورها، پيشه وران و سازندگان محصولات شهری برخاستند و از فرآوردههای زمينْ توليد و روابط اربابی به کلی آزاد بودند. دو انقلاب فرانسه و انقلاب انگليس، توسط اين طبقه به وقوع پيوستند و روشنفکران عصر خَرد در قرون ياد شده، به اين طبقه تعلق داشتند. تحولاتی که به دوران رنساس موسوم است و حاصل آن تغيير در بنيادهای فرهنگی اروپائيان بود، توسط اين طبقه به وجود آمد. و سرانجام تحولاتی که به رفرميسم منجر شد و حاصل آن ظهور آئين پيوريتنها و سرانجام به ظهور پروتستانتيزم منجر شد، حاصل کوششهای اين طبقه محسوب میشد.
طبقه بورژوازی اگر چه از قرن ۱۹ به بعد، به يک طبقه سرمايه دار و مسلط تبديل شد، اما اين طبقه در آغاز عصر انقلابات اروپايی، عصر رفرميسم و عصر روشنفکری، هاله فرهنگیای به جا گذاشت که میتوان آن را به مثابه يکی از امتيازات فرهنگی نظامهای دموکراسی ليبرال ياد کرد. اين هاله فرهنگی شامل عناصری است چون، خردمندی (راشيوناليزم)، آزادی (ليبراليزم)، فردگرايی (اينديوژوآليزم)، تکثرگرايی (پلوراليزم). همچنين میتوان فهرستی از خصائل و عادات و آداب فرهنگی مانند، رواداری، سادگی و ساده گرفتن، سرعت، نظم، دقت، جزئینگری، تجربهگرايی، برابری، اسطورهزدايی، واقعگرايی و واقعبينی، هالهزدايی، محاسبهگری، خطرپذيری، جسارت، نوگرايی و نوانديشی و سرانجام از ايده پيشرفت ياد کرد، که هاله فرهنگی بورژوازی را در جوامع مدرن ماندگار و پايا میسازد. در حقيقت اگر بخواهيم مروری در بنيادهای فکری و فرهنگی جهان مدرن داشته باشيم، بايد مروری بر هاله فرهنگی بورژوازی بياندازيم. اين هاله فرهنگی چنان در بورژوازی استوار ماند که با وجود سلطه سرمايهداری و تبديل اين طبقه از يک طبقه انقلابی و متوسط به يک طبقه محافظهکار و سرمايهدار، هنوز منشاء رفتار، برنامهريزی، تفکر و انديشه جامعه بورژوازی را تشکيل میدهد.
بسياری از عناصر فکری و فرهنگی بورژوازی با ترکيب و امتزاج يکديگر به اسباب سلطه جامعههای مدرن تبديل شدند. به عنوان مثال، اصل خردمندی در امتزاج با اصل محاسبهگری به عقلانيت ابزاری و از آنجا به محاسبه روشهای سلطه بکار آمد. يا اصل جزئینگری (پارتيکولاريسم) وقتی با عناصر نظم و يا سرعت ترکيب میشود، به نگرش کنترلی و از آنجا به ماشينهای کنترلی (سايبرنتيک) تبديل میشود. اما با وجود روابط سلطه، هنوز میتوان از پاره ای امتيازات هاله فرهنگی بورژوازی نسبت به هاله فرهنگی آريستوکراتيک ياد کرد. به عنوان مثال هنوز رواداری، سادگی و ساده گرفتن و نوانديشی به منزله بخشی از امتيازات هاله فرهنگی بورژوازی، تنظيم کننده روابط و مناسبات اجتماعی جامعههای مدرن است. وقتی سرگذشت سوئی چيرو، مدير و مالک شرکت هوندا را میخوانيم، به درستی میتوان به نمود هاله فرهنگی بورژوازی، در مديريت يکی از پنج شرکت غول آسای ايالات متحده آمريکا پیبرد. نويسنده کتاب هوندا به خصائلی از مديريت سوئی چيرو اشاره دارد که در مقايسه با نظام آريستوکراتيک، در خور توجه است. به گفته رابرت ال. شوک، سوئی چيرو يکی از استثناء مديرانی است که فاقد دفتر کار و يا برج و بارويی است که بسياری از مديران برای خود میسازند. او از سپيده صبح همراه با کارگران در کف کارخانه حاضر میشود و همچون آنها و با آنها نشست و برخاست میکند. سوئی چيرو با رواداری خاص خود، مستقيماً به نقطه نظرات کارگران گوش میدهد و نظرات آنها را از همان کف کارخانه به دستورالعمل کار تبديل میکند. کارگرانی که با سوئی چيرو کار میکنند و با سوئی چيرو بر سر يک ميز غذا حاضر میشوند، اصول برابری، رواداری و سادگی و ساده زيستن را مستقيما تجربه میکنند۱.
در مقابل خصائل و ويژگیهايی که هاله فرهنگی بورژوازی را میسازد، هاله فرهنگی طبقه آريستوکراتها به ماقبل مدرن تعلق دارد. در کشورهای پيشرفته صنعتی، نظام آريستوکراتيک و طبقه آريستوکراتها تقريباً به جز آثار و بقايای محدود، از ميان رفتهاند. تقريباً فرهنگ مديران در تمام سطوح و در تمام حوزههای اقتصادی تا حوزههای سياسی، برخوردار از هاله فرهنگی بورژوازی است. بورژوازی از خود يک هاله فرهنگی گذاشت، بطوريکه ساير اقشار و طبقات ديگر، مانند کارگران، کارکنان بخشهای دولتی و خصوصی، سرپرستان، کسبه و متخصصان حَرَف مختلف تا روشنفکران و اساتيد دانشگاهی، در اين هاله فرهنگی رفتار می کنند. اصطلاح آمبورژوازه کردن پرولتاريا از مرحوم دکتر شريعتی، چندان دقيق نيست. زيرا اين اصطلاح از نقشه به سرعقل آمدن نظام سرمايهداری در کشورهای صنعتی حکايت دارد. در حالی که پديده آمبورژوازه کردن، روند طبيعی و بدون نقشهای داشت. آمبورژوازه کردن، زيست در هاله فرهنگی بورژوازی است، که مقتضيات کار و توليد در نظام جديد سرمايهداری بود. چنانچه در سطور بعد نشان خواهم داد، چگونه در کشورهای غير پيشرفته صنعتی نظير کشور ما، فرهنگ آريستوکراسی تنها به آريستوکراتها اختصاص ندارد، بلکه اقشار غير اشرف جامعه نيز از اين فرهنگ تأسی میگيرند. بنابراين، هر جا در اين نوشتار از بورژوازی ياد میشود، به مثابه يک خصلت انقلابی عصر روشنفکری و يک هاله فرهنگی ياد میشود و نه به مثابه يک طبقه سلطه گر در جوامع سرمايه داری. اين نکته مهمی است که خوانندگان محترم بايد به دقت توجه داشته باشند.
در جوامع در حال توسعه نيز با وجود ادغام در تجارت بين الملل، ورود تمام عناصر و فراوردههای مدرن، استفاده از سخت افزارها و نرم افزارهای جهان صنعتی، نفوذ و گسترش نظام رسانهای، شکلگيری طبقه بورژوازی بدون حضور هاله فرهنگی بورژوازی همراه بوده است. هر چند نظام اريستوکراتيک در بسياری از کشورهای جهان رفته رفته جای خود را به نظامهای مدرن میدهد، اما آثار هاله فرهنگی آريستوکراسی در تمام حوزههای زندگی اجتماعی و در نظام مديريت، سخت پابرجاست. بطوريکه خود طبقه بورژوازی در اين دسته از کشورها، اغلب تحت هاله فرهنگی آريستوکراسی میانديشد و رفتار میکند. خصلتهايی مانند، تشريفات و ريخت و پاشهای مفرط، ادب و نزاکت اربابی، خشک انديشی و خشک رفتاری، روابط و پيوندهای مستحکم فاميلی، سنتگرايی، تجملگرايی، تقدمگرايی و نابرابر شمردن افراد به حيث طبقاتی، يا به حيث قدر و منزلت و يا به حيث دوری و نزديکی با کانونهای قدرت، اسطورهگرايی و هالهسازی، انتقادناپذيری، کلگرايی، صورتگرايی، نامگرايی، مهمتر از همه ويژگی محافظهکاری، اينها بخشی از خصائل و ويژگیهای هاله آريستوکراتيک است.
اکنون با خلاصهای که از فهرست خصائل و ويژگیهای هاله فرهنگی آريستوکراتيک اشاره شد، میتوان تمام افراد و طبقات و نظامهايی اجتماعی و سياسی و نظامهای اقتصادی که در اين هاله فرهنگی زندگی میکنند، مشخص کرد. برابر با اين خصائل، همه نظامهای سلطنتی در هاله فرهنگی آريستوکراتيک زندگی میکنند. خصائل و ويژگیهای هاله فرهنگی آيستوکراتيک، تنها به طبقات اشراف و طبقات بالای جامعه اختصاص ندارد. اين هاله فرهنگی مانند آنچه بر سرنوشت هاله فرهنگی بورژوازی آمد و گستره تأثيرات آن، طبقات متوسط و صاحبان صنايع و کارخانجات، مديران سازمانهای دولتی و غير دولتی، تجار و کسبه و حتی بسياری از اقشار پايين جامعه که به نحوی در سلسله مراتب روابط اربابی قرار دارند، تحت تأثير قرار میدهد. بطوريکه بسياری از اشخاص وابسته به طبقات غير اشراف، تمايل دارند که به نوعی در هاله فرهنگی آريستوکراتيک رفتار کنند.
وجوه فارق دو هاله فرهنگی در تجربه مديريت
اکنون جهت ملاحظات دقيقتر خوانندگان سه ويژگی از دو هاله فرهنگی را که در حوزه مديريت نقش فعال دارند و می توان از آنها به مثابه وجوه فارق دو هاله فرهنگی، در دو حوزه مديريت بورژوازی و آريستوکراتيک ياد کرد، اشاره خواهم کرد.
۱- يکی از ويژگیهای مهمی که میتوان افراد را در هاله فرهنگی آريستوکراتيک و يا هاله فرهنگی بورژوازی جای داد، نوع وابستگی و تعلق آنها در روابط اجتماعی است. در هاله فرهنگی بورژوازی، انسانها ديگر نه به حيث کرامت و شرافت ذاتی، بلکه به حيث انسانيت و به حيث اکتسابات فردی دارای موقعيت و منزلت اجتماعی هستند. اما در هاله فرهنگی آريستوکراتيک، بنا به اينکه عده ای از جنس طلا هستند و عده ای از جنس مس و عده ای ديگر از جنس آهن (قول ارسطو) کرامت و منزلت افراد در درون طبقه تعريف می شود و منزلتها يا به طور موروثی يا با تنفيذ قدرت، به افراد طبقه منتقل میشوند. بدين ترتيب وجه فرديت و اکتسابی انسان چندان حائز اهميت نيست، آنچه حائز اهميت است، وجوه وابستگی و تعلق انسان به تبار، به خانواده، به کانون قدرت و کانون دنيوی تکريم و اکرم شمردن انسانها و به سنت و آئينی خاص است.
۲- دومين ويژگی، وجه تسميه (اسم گذاری) در عناوين و القاب شخصيتها و منزلتهای فردی و اجتماعی است. آريستوکراتها تمام شأن و اعتبار و اقتدار خود را از راه وجه تسميه در عناوين و القاب بدست میآورند. در نظر آريستوکراتها شأن و اعتبار هر فرد به عناوينی است که در هاله فرهنگی به او نسبت داده میشود. بدون سلسله عناوين و القابی که در پسوند و پيشوند اسامی شخصيتها فهرست میشود، شأن و منزلت کافی به آنها داده نمیشود. به فهرست عناوين و القابی که شاهان و شاهزادگان و وابستگان به طبقه اشراف مانند واسالها، نجيبزادگان و اقطاعداران و اقشاری از روحانيون وابسته به طبقه اشراف، که در وجه تسميه شخصيتها میساختند، دقت کنيد. به ويژه آنچه که در دوران سلطنت صفوی و سلسله حکومت قاجار وجود داشت و تا سلطنت پهلوی، اندازه شأن و منزلت و حتی قداست شخصيتها، به عناوين و القابی وابسته بود که به آنها نسبت میدادند. در آئين آريستوکراسی، دين، آئين و شخصيتهای مذهبی نيز در هاله فرهنگی آريستوکراتيک، در وجه تسميه گذاری در عناوين و القاب، دارای وزن و قداست میشوند.
در مقابل ويژگی تسميه گذاری آريستوکراسی، بورژوازی با نامزدايی از القاب و عناوين و با نامزدايی از چيزها، به تقدسزدايی از شخصيتها و روان کردن و سرعت بخشيدن به روابط و مناسبات اجتماعی پرداخت. چه آنکه از نظر بورژوازی، وجه تسميه شخصيتها و چيزها در عناوين و القاب، مانع تسهيل و سرعت در روابط و مناسبات زندگی است. بدين ترتيب در هاله فرهنگی بورژوازی، شخصيتهای بورژوا خواه به کانون قدرت اقتصادی وابسته باشند و خواه به کانون قدرت سياسی، با خطاب قرار دادن نام کوچک يکديگر، از شخصيتها هالهزدايی میکنند.
۳- سومين ويژگی، وجه ارتباطی بورژوازی و آريستوکراتها در دو هاله فرهنگی متفاوت است. سادگی و ساده زيستی وجه بارز هاله فرهنگی بورژوازی است و متقابلا، تجملگرايی و با هيبت و شکوه و جلال بودن وجه بارز زيستن در هاله فرهنگی آريستوکراسی است. ميشل فوکو از دو مقوله «نمايش قدرت» و «ايده سراسر بينی»۲ در دو نظام مدرن و ماقبل مدرن ياد میکند. در نظامهای آريستوکراتيک، سلاطين، اربابان و اشراف کوشش داشتند تا هيبت و شکوه قدرت خود را در معرض ديد و نمايش جامعه قرار دهند. نشان دادن داغ و درفش، به رخ کشاندن نيرو و ادوات نظامی، مراسم تاج گذاری، بار اطعام به رعايا و زيردستان، با هدف نشان دادن هيبت و شکوه شاهی، به رخ کشاندن جمعيت هوادار به مثابه جلوههای اجتماعی اقتدار، انتساب به سلالههای پاک پيشين، اينها بخشی از تلاشهای آريستوکراسی برای نمايش قدرت هستند. در مقابل، بورژوازی کوشش دارد تا با ايده سراسربينی، جريان اقتدار را از نمايش بيرونی خارج کند. در اينجا ديگر قدرت در معرض رؤيت و نمايش مردم قرار نمیگيرد، بلکه اين مردم هستند که در معرض رؤيت قدرت قرار میگيرند. بیجهت نيست که اگر روزها و هفتهها در خيابانهای شهرهای اروپايی گشت و گذار کنيد، کمتر نشانه ای از نيروهای پليسی مشاهده میکنيد. ديگر بورژوازی کوشش ندارد تا خود را به سلالههای پاک پيشين نسبت دهد تا از محل آن شرافت ذاتی بجويد، بلکه با انتساب خود به طبقات فرودست اجتماعی، شايستگیها را به بايستگیهای فرديت، ارجاع میدهد. اين است که وقتی يک مدير آريستوکرات را، خواه در قلمرو اقتصاد و خواه در قلمرو فرهنگ و خواه در قلمرو سياست، با يک مدير بوژوازی مقايسه میکنيد، آن يک کوشش دارد تا با رفتارهای تصنعی و تکلف آميز، حرکات خشک و تکيه بر اريکه مديريت، هيبت خود را به نمايش بگذارد، و اين يک کوشش دارد تا با حرکات روان، تُند و ساده، خود را از سلاله کار و توليد نشان دهد. آن يک کوشش دارد تا به صفبندی طبقاتی بپردازد و اين يک کوشش دارد تا با خيزش و آميزش با کارگران و فرودستان، خود را از سلاله دموکراسی نمايش دهد. آن يک از مردم سالاری، مُراد مردم سازی میجويد، آن يک از مردم سالاری مُراد مردم داری میجويد. آن يک از کرامت، مُراد برابری میجويد و اين يک از کرامت، مُراد لطف اربابی میجويد.
در پايان اين فصل برای نشان دادن نمونههای تجربی از جلوههای هاله فرهنگی بورژوازی و آريستوکراسی، خوب است توجه خوانندگان را به دو نمونه آشکار مديريت که آلوين تافلر در کتاب خود مثال میزند، جلب کنم. مورگان و ميلکن دو نمونه مديريت از دو نظام بورژوازی و نظام آريستوکراتيک هستند. جان پيرپونت مورگان پنجمين سرمايه دار پولی قرن نوزدهم و نماد يک سرمايهداری است که هنوز ريشه در هاله فرهنگی عصر آريستوکراتيک دارد. آلوين تافلر، مورگان را نماد نظام صنعتی میشناسد که به عصر دودکشی يا موج دوم موسوم است. زيرا در زمانه او و توسط او بود که صنايع کوچک در صنايع بزرگ ادغام شدند و جريان تراکم و تمرکز صنعت در توليد انبوه شکل گرفت. همچنين در زمان او بود که با ادغام صنايع و شرکتها، اساس سرمايه داری کالايی در آمريکا بنا گذاشته شد. اما ويژگیهايی که تافلر از مورگان بدست میدهد، بيانگر يک نوع اخلاق و فرهنگی است که به تازگی از عصر کشاورزی و تکنوکراسی بيرون آمده و هنوز از بورژوازی بهره ای ندارد. اين چيزی است که از چشم تافلر به دور مانده است. شايد از آن رو که مورگان هرگز بورژوا زاده نبود، او آنطور که تافلر روايت میکند، منافع حاصل از کشاورزی را در صنعت بکار میاندازد. بنابراين او کسی نبود که از طبقه متوسط برخاسته باشد. تصويری که تافلر از مورگان ارائه میدهد، گزارشگر همين واقعيت است : «وی مردی بود زن پرست و کليسا برو و اخلاق گرا که غرق در ثروت و تجمل و رفاه، زندگی انگشت نمايی را میگذراند. جلسات تجاری خود را در ميان حريرهای گلدار و پردههای مليله دوزی شدهای که از قصرهای اروپا آمده بودند، در نزديکی سردابههايی تشکيل میداد که در آنها دفاتر مشق لئوناردو داوينچی و پوشههای يادداشت شکسپير نگهداری میشد. مورگان به يهوديان و ديگر اقليتها به تحقير مینگريست و از اتحاديههای تجاری نفرت داشت و پول جديد را نيز مسخره میکرد، با ديگر اربابان دزد زمانه خود بیوقفه میجنگيد۳».
اين تصوير از مورگان، مديريت او را در هاله فرهنگی آريستوکراتيک توصيف میکند. اما در مقابل مورگان، با يک مدير و يک صاحب صنعت ديگر روبرو میشويم که دقيقا نماد سرمايه داری عصر مدرن است. اين صاحب صنعت هر چند پايههای نظام پولی و استثماری نوين را پی ريزی میکند، اما همچنان که در ابتدای نوشتار توضيح داده ام، او مانند ساير مديران و حتی رجال سياسی کشورهای پيشرفته، با وجود استحکام بخشيدن به سرمايهداری و روابط سلطه در جهان، پاره ای از ويژگیهایِ فرهنگیِ بورژوازیِ انقلابیِ عصر روشنفکری را در رفتار و انديشه خود منعکس میکند. مايکل ميلکن فرهنگ بورژوازی را از دوره تحصيلات دانشگاهی در دانشگاههای کاليفرنيا و پنسيلوانا تجربه میکند. او که فرزند يک حسابدار رسمی بود و کار خود را از پادويی در قهوه خانهها شروع کرده بود، به رغم مورگان که چون پيشينه اربابان و اشراف، مديری شکم و گنده با ظاهری خشک، تند و پر ابهت بود، که با «قاشقهای نقره ای چشم به جهان گشوده بود»، ميلکن دارای ظاهری لاغر اندام بود، که در همان قهوه خانهها، تجربه پاک کردن قاشقهای کثيف را پشت سر گذاشته بود. «مورگان دائم بين وال استريت و منهاتن ميانه، هودسون و در ملکی در کاخهای مجلل مسکونی اروپا، در رفت و آمد بود. در حالی که ميلکن هنوز در خانهای چوبی و آجری زندگی میکند که زمين تا آسمان با قصر تفاوت دارد۴».
در حالی که مورگان شيفته سلسله مراتب اقتدار بود، تا حدی که فرمان دادن از بالا به پايين را تقديس میکرد، ميلکن در مرکز ميزی به شکل X مینشست که در ازدحام پر رفت و آمد همکاران و هياهوی صداهای مختلف، فرياد او ميان همکاران گم میشد.
شرح خصلتهای فردی و طرز زندگی و شيوه مديريت مورگان و ميلکن، پرده از دو نوع هاله فرهنگی مديريت بر میدارد. اکنون خوانندگان میتوانند صرفنظر از مجازها و غير مجازهای قانونی که نمیتواند ملاک و معيار مؤثری برای قضاوت رفتار و انديشه شخصيتها و مديريتها باشد و صرفنظر از پارهای از اختصاصات فردی، که ممکن است دقيقاً با فهرست اختصاصات مورگان و ميلکن منطبق نباشد، و صرفنظر از خواستگاههای طبقاتی، رفتار و انديشه نظام مديريت کشور و مديران کشور را در دو هاله فرهنگی بورژوازی و آريستوکراتيک به معرض قضاوت قرار دهد. در ادامه بحث به استناد همين ويژگیهاست که کوشش خواهيم کرد تا شرحی از تضادها و تعارضاتی که دامنگير نظام مديريت کشور است، ارائه دهيم.
فهرست منابع:
* سيستمهای متکی به اشرافيت و اشرافيتسالاری
۱- به کتاب هوندا، داستانی از کاميابی مديريت ژاپنی در آمريکا، نوشته رابرتو. ال شوک، ترجمه ايرج پاد، مراجعه شود.
۲- به کتاب مراقبت و تنبيه، نوشته ميشل فوکو، ترجمه افشين جهانديده، انتشارات نشرنی، فصل دوم و سوم کتاب مراجعه شود.
۳- کتاب جلد اول جابجايی قدرت، نوشته آلوين تافلر، ترجمه شهيدندخت خوارزمی، انتشارات نشرنو صفحات ۸۲ تا ۹۰
۴- همان منبع ص ۸۶