در همين زمينه
16 دی» از هرمنوتيک بيانيه هفده مهندس موسوی تا امام حسين در زندان جمهوری اسلامی6 دی» از ظهور امام چهاردهم تا اگر سال ۵۷ بود باز پشت خمينی میايستاديم 29 آذر» درگذشت آیتاللهالعظمی منتظری 29 آذر» درگذشت آیتاللهالعظمی منتظری 24 آذر» از رسيدن به ايستگاه آخر کودتا تا چگونه خرخرهی يک معترض را بجويم
بخوانید!
24 دی » با حضور اصغر فرهادی، جانیدپ و فاتح آکين، جشنوارهی فيلم کاستندورف بهرياست امير کاستاريکا امروز در صربستان افتتاح میشود، ايسنا
24 دی » ورود دولت به بازار گوشت قرمز، پس از به دست گرفتن بازار قند و شکر رخ داد، اعتماد 24 دی » بحران جهانی و قیمتهای بالا خریداران را نگران کرده است، مهر 24 دی » داوران احتمالی دو بخش از جشنواره فیلم فجر، مهر 24 دی » تاريخ، بزرگان ايراني و فرانسوي، اعتماد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از راهکارهای غيربهينهی ف. م. سخن برای خروج از بحران تا قِرِ کمرِ تهران امروز قاليبافکشکول خبری هفته (۱۰۹)
راهکارهای غيربهينهی ف.م.سخن برای خروج از بحران به هر حال، چه شما اين استدلال را بپذيريد چه نپذيريد، چه ما ف.م.سخن باشيم چه محسن سازگارا يا محسن مخملباف يا حتی بزرگ تر از آن ها، کسی مثل آقای عطاءالله مهاجرانی پيدا خواهد شد که اصلا هيچ يک از ما را آدم حساب نکند و ما را متهم به نشناختن حدّ و اندازه ی خودمان کند، پس بهتر است زور بيخودی در جهت توجيه صدور راهکار و تنوير افکار نزنيم و وظيفه ی ملی و ميهنی مان را که همانا صدور راهکار و بعد از آن سکوت برای چند هفته است انجام دهيم. اين راهکارهای غير بهينه و غير حداقلی را اين جانب بدون تشکيل اتاق فکر(*) صادر فرموده ام که مطمئن هستم روی دستِ راهکارِ مهندس موسوی و راهکارِ خمسه ی سابقاً آلِ عبا و راهکارِ آقای کروبی خواهد زد و کشور در يک چشم بر هم زدن از بحران خارج خواهد شد: اما نظر به اين که راهکار ما، از حدود سی سال پيش توسط گروه های مختلف اپوزيسيون به زبان های مختلف بيان شده و بيان اش هم متاسفانه هيچ اثری بر دلِ سنگِ حکومت اسلامی نگذاشته لذا پيشنهاد می کنم ضمن در نظر داشتن اين راهکار (که به سنگِ بسيار بزرگ و سنگينی می ماند که در ضرب المثل فارسی علامت نزدن است)، دنبال راهکار کوچک تر و سبک تری که همانا باز پس گرفتن رای ربوده شده مان است باشيم و همين سنگ کوچکِ ناقابل را –که متناسب با زورِ بازوی جناب مهندس موسوی ست- فعلا بزنيم تا بعد ان شاءالله تعالی، به راهکارهای مفصل تر و بزرگ تر برسيم. اگر اين کار را نکنيم ممکن است يک دفعه آقايان، ضمنِ طرحِ راهکارهای بزرگ و دهن پُر کن، بنشينند پشت ميز مذاکره و با مقام معظم رهبری و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام فالوده بخورند، بعد، همان سنگ کوچک را بيندازند توی رودخانه ی خون آلودی که دو تا جوی زلال به طرف اش روانه کرده اند و کلاه جنبش سبز پسِ معرکه بماند. يا از آن بدتر آقا حوصله ی فالوده خوردن و بحث و جدل نداشته باشد و از ابعادِ راهکارِ آقايان بترسد و دستور بدهد آقايان را مستقيماً ببرند اوين که باز رای ما به لقاءالله خواهد پيوست. از ما ارائه ی راهکار بود و از شما هم احتمالا گفتن اين که "رژيم در حال فرو ريختن است و اين هنوز رای اش را می خواهد! کجای کاری عمو؟!" * اين اتاق فکر همان اتاقی ست که قديم ها جای شما خالی در آن می نشستيم چايی و قهوه می خورديم و سيگار و پيپ می کشيديم و بر سر مسائل سياسی کشور بحث و جدل می کرديم. آن زمان ها اين اتاق، اتاق فکر نام نداشت و صفايش بيشتر بود. الان از وقتی اينترنت و چت روم و پالتاک و فيس بوک آمده و ما با اصطلاحات استراتژيست های غربی مثل تينک تنک و امثال اين ها آشنا شده ايم همه چيز اسم اش عجيب غريب شده است. فرق شهيد با کيسه ی سيب زمينی البته اين همه ی ماجرا نيست. بعضی وقت ها کالای موردِ معامله، اصلا متعلق به من نيست، بل که امانتی ست که به من سپرده اند، و من بدون اجازه ی صاحب اش بر روی آن معامله می کنم. طبيعتا، چون مال، مالِ خودم نيست، با آن راحت تر و ريلکس تر هستم چرا که اثرات زيان اش به خودم باز نمی گردد. حالا بعضی وقت ها، در بعضی سياست ها و سياست بازی ها، شهدای جنبش اعتراضی چيزی می شوند مثل کيسه ی سيب زمينی. با آن ها می توان معامله کرد و به فکر سود و زيان بود. يک چند تا شهيد می دهيم، يک سری امتياز می گيريم، بعد برای اين که ضررمان زياد نشود، بر اساس قاعده ی جلوی ضرر را هر وقت بگيری فايده است، جلوی ضرر را می گيريم. آن قسمتی هم که سوخت شده، فدای سر خودمان و زن و بچه مان. تازه مالِ خودمان نبوده که ناراحت شويم. نفهميديد چه گفتم؟ اين جمله را که يک نظريه پرداز سبز در سايت جنبش راه سبز (جرس) نوشته بخوانيد شايد به فهم شما کمک کند: نگران آی کيوی ايرانيان نباشيد نه عزيزم. نه آقای شهرام يزدانی، دانشيار دانشگاه علوم پزشکی شهيد بهشتی که اين مقاله ی علمی را با تعجب و حسرت نوشته ای. اين عدد-مددها ساخته ی استکبار جهانی ست و ما فردا که بمب اتم درست کرديم، تازه می فهميد که از اين ضريب هوشی ۸۴ چه کارها بر می آيد! منتظر باشيد و ببينيد! چرا عوامل حکومت اسلامی جرئت گفتن حقيقت را ندارند؟ سوال ها بی شمار است. تنها جوابی هم که به نظر می رسد اين است که آقايان به رغم ادعای شجاعت شان، ذره ای دل و جرئت ندارند، و به آن چه می گويند و می کنند بی اعتقادند. تفسير خبر کشکولی * فرخ نگهدار در تائيد بيانيه هفدهم موسوی- کوه يخ را داريم از هزار سو به تموز می کشيم. امسال فهميديم که خيلی زودتر از آنچه که سال پيش همين وقت ها فکر می کرديم، اين زمستان دارد می شکند. همه جا جلوه ی اميد "به تجلی است بر در و ديوار". اين يعنی بهار دارد به چشم انداز ميرسد. بهار را باور کنيم... «ايران امروز» * خشونت را با هزار من سريش هم نمی توان به بهائيان چسباند. «علی کشتگر، خبرنامه گويا» * سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟ «دکتر اسماعيل نوری علا، سکولاريسم نو» * علی مطهری: اين ولايت شيطان است. «خبرنامه اميرکبير» * ترور يک استاد دانشگاه «خبرگزاری ها» قِرِ کمرِ تهران امروز قاليباف ببينيد! شما دو عدد چشم داريد که با آن به جهان اطراف می نگريد. مثلا با اين چشم، به کسی مثل آقای خامنه ای نگاه می کنيد. چه می بينيد؟ يک عدد کله با ريش بلند و عينک و عمامه، يک عدد شانه ی نحيف که بر روی آن چفيه انداخته شده، يک عدد بدن لاغر که با عبای سياه پوشيده شده است. اين ها را چشم معمولی شما می بيند. چشم بصيرت اما آن است که شما وقتی اين شخص را می بينيد، يک تاريخ سی ساله جلوی چشم تان آشکار می شود. همين طور که به اين آدم نگاه می کنيد، در مغزتان –آنجايی که چشم بصيرت در حال عمل کردن است- يک عده آدم می بينيد که در تاريکخانه ها و شکنجه گاه ها، در حال فرياد کشيدن اند. بهمن احمدی امويی را می بينيد که او را با چشم بسته روی صندلی نشانده اند و سعی دارند وادار به اعتراف اش کنند. احمد زيد آبادی را می بينيد که نخواست به اين شخص نحيف و لاغر، "معظم" بگويد و او را در سلولی قبر مانند حبس کرده اند تا کلمه ی معظم را با طيب خاطر و رضايت وافر بر زبان بياورد. همين جور عقب می رويد و عقب می رويد تا می رسيد به روزی که اين شخص رهبر مملکت شد و بلايی که به سر ما نبايد می آمد آمد. به اين می گويند چشم بصيرت. ببخشيد انگار باز به جای بحث شيرين عرفانی وارد بحث تلخ سياسی شدم. عيبی ندارد، مثالی بود برای روشن کردن معنای چشم بصيرت. اما، اين چشم بصيرت در نزد هر کسی به اندازه ی معينی می تواند حقيقت اشخاص و اشياء را هويدا کند. مثل اين دستگاه های جديد که قرار است در فرودگاه های اروپايی کار بگذارند و تمام درونيات ما خاورميانه ای ها را با آن آشکار سازند، چشم بصيرت نسبت به طول موجی که دارد می تواند در درون اشخاص و اشياء رسوخ کند. بنابراين سلسله مراتبی برای چشم بصيرت هست و ارباب بصيرت رده بندی های گوناگونی دارند. از اصحاب بصيرت، يکی هم آيت الله مصباح يزدی ست که شاگردانی تربيت کرده که چشم شان نه به اشعه ی ايکس که به نوعی اشعه ی ناشناخته –که احتمالا منشاء الهی دارد- مجهز است. اين آقا و شاگردان و هيئت تحريريه ی روزنامه اش می توانند چيزهايی را ببينند که هيچ چشم مسلح و غير مسلحی قادر به ديدن اش نيست. مثلا شما به اين تصوير نگاه کنيد: چه می بينيد؟ لوگوی يک روزنامه که متعلق به سردار قاليباف است. اما چشم بصيرت ياران مصباح چيزهايی را در اين لوگو می بيند که خارق العاده است. می نويسند: البته من سعی کردم با چشم بصيرت خودم آن قسمتِ هيجان انگيزی که انتشار آن از نظر ياران مصباح صحيح نبوده را ببينم و حظّ بَصَر ببرم. حقيقتاً با چشم بصيرت ام، جميله و ناديا را در حال رقص بابا کرم ديدم که بسيار طرب انگيز بود. به هر حال عرفان را بايد از اهل دل ياد گرفت که آيت الله مصباح و شاگردان اش از نمونه های عالی آن می باشند. اين بود آن چه در باره ی چشم بصيرت می خواستم خدمت تان عرض کنم. والسلام. Copyright: gooya.com 2016
|